دیوان حافظ – زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست
در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست
در صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدَقی خواهیم راند
عرصهٔ شطرنجِ رندان را مجالِ شاه نیست

چیست این سقفِ بلندِ سادهٔ بسیارنقش؟
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است؟
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست

صاحبِ دیوانِ ما گویی نمی‌داند حساب
کاندر این طُغرا نشانِ حِسبَةً لِلّه نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کِبر و ناز و حاجِب و دربان بدین درگاه نیست

بر درِ میخانه رفتن کارِ یکرنگان بود
خودفروشان را به کویِ می‌فروشان راه نیست

هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست
ور نه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتاه نیست

بندهٔ پیرِ خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطفِ شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی‌مشربیست
عاشقِ دُردی‌کش اندر بندِ مال و جاه نیست


  دیوان حافظ -  گر می‌فروش حاجت رندان روا کند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

صائب ترا ز سردی دوران خزان مباد
کز نوبهار طبع تو ایام تازه شد
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کافه

(فِّ) [ ع. کافه ] (اِفا.)
۱- همه مردم.
۲- بازدارنده.

کافه

(فِ) [ فر. ] (اِ.) جایی که در آن قهوه، چای، شیرینی و امثال آن صرف کنند.

کافه تریا

(~. تِ) [ فر. ] (اِ.) مکانی عمومی که معمولاً در آن جا چای، قهوه، شیرینی و مانند آن‌ها می‌خورند، چایخانه (فره).

کافه رستوران

(~. رِ) [ فر. ] (اِمر.) محلی که در آن غذا، مشروب، چای و قهوه صرف کنند.

کافه گلاسه

(~. گِ س) [ فر. ] (اِ.) شیرقهوه‌ای که در آن بستنی ریخته و معمولاً هنگام خوردن آن را مخلوط می‌کنند.

کافور

[ سنس. ] (اِ.) ماده‌ای است خوشبو و سفیدرنگ.

کافور خوردن

(خُ دَ) [ سنس - فا. ] (مص ل.) کنایه از: زایل شدن نیروی جنسی.

کافورپوش

[ سنس - فا. ] (ص فا.) سفیدپوش.

کافی

[ ع. ] (اِفا.)
۱- بس کننده، بی نیازکننده.
۲- دارای کمیت، کیفیت یا دامنه‌ای مناسب برای تأمین نیاز یا تقاضا.

کافی شاپ

[ انگ . ] (اِ.) = کافه تریا: مکانی عمومی که در آن جا قهوه، چای و شیرینی و مشروبات غیرالکلی صرف می‌کنند، قهوه سرا (فره).

کافی نت

(نِ) [ انگ . ] (اِ.) مکانی عمومی برای استفاده از خدمات اینترنت، ایمیل و مکالمه تلفنی با راه دور همراه با پذیرایی مختصر، نت سرا (فره).

کال

۱ - (ص.) میوه نارسیده، خام.
۲- (اِ.) گودال بزرگ، زمین شکافته.
۳- (ص.) کج، خمیده.
۴- (اِ.) جا، مقام، جایگاه.
۵- (ص.) ژولیده، درهم.

کالا

(اِ.) اسباب، متاع.

کالابرگ

(بَ) (اِ.) کوپن.

کالار

(اِ.)
۱- آبکند عمیق که اسب و سوار از آن گذر نتواند کرد.
۲- تخته سنگ پهن و نازک.

کالب

(لِ) (اِ.) نک کالار.

کالب

(~.) (اِ.) قالب.

کالباس

[ فر. ] (اِ.) مخلوطی از گوشت و چربی و حبوبات چرخ کرده و پخته شده که بیشتر به صورت سرد مصرف می‌شود.

کالبد

(بُ یا بَ) [ په. ] (اِ.)
۱- قالب هر چیز.
۲- تن و بدن آدمی.
۳- نمونه، سرمشق.

کالبدشناسی

(~. ش) (حامص.) علم مطالعه ساختمان اندام‌های جانوران و گیاهان، آناتومی.


دیدگاهتان را بنویسید