دیوان حافظ – زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست
در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست
در صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدَقی خواهیم راند
عرصهٔ شطرنجِ رندان را مجالِ شاه نیست

چیست این سقفِ بلندِ سادهٔ بسیارنقش؟
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است؟
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست

صاحبِ دیوانِ ما گویی نمی‌داند حساب
کاندر این طُغرا نشانِ حِسبَةً لِلّه نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کِبر و ناز و حاجِب و دربان بدین درگاه نیست

بر درِ میخانه رفتن کارِ یکرنگان بود
خودفروشان را به کویِ می‌فروشان راه نیست

هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست
ور نه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتاه نیست

بندهٔ پیرِ خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطفِ شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی‌مشربیست
عاشقِ دُردی‌کش اندر بندِ مال و جاه نیست


  دیوان حافظ - یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بی تو در کلبه گدایی خویش
رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نگاشته

(~.) (ص مف.)۱ - نوشته شده.
۲- نقش و نگار شده.

نگاه

(نِ) [ په. ] (اِ.) نظر، دید.

نگاه داری

(~.) (حامص.)
۱- محافظت، حراست.
۲- مواظبت، توجه دقیق.

نگاه داشتن

(~. تَ) (مص م.)
۱- نگه داری کردن.
۲- متوقف ساختن.

نگاهبان

(~.) (اِ.) پاسبان، مراقب.

نگاهبانی

(~.) (حامص.) محافظت، مراقبت.

نگد

(نَ گَ) (ص.) (عا.) شخص سرد و نچسب و گرانجان، کسی که در برخورد با مردم آنها را از خود می‌رنجاند.

نگر

(نِ گَ) (شب جم.)
۱- بدان، آگاه باش، هوشیار باش.
۲- نگاه کن.

نگر

(نَ گَ) (ص.) (عا.) شخص سرد و نچسب، کسی که خوش محضر نباشد.

نگران

(نِ گَ) (ص فا.)
۱- منتظر، چشم به راه.
۲- اندیشناک، مضطرب.

نگرانی

(~.)(حامص.)۱ - چشم داشت، انتظار.
۲- تشویش، دلواپسی.

نگرش

(نِ گَ رِ) (اِمص.) نگریستن، بینش، نظر.

نگریستن

(نِ گَ تَ) (مص م.) دیدن، نگاه کردن.

نگندن

(نَ یا نِ گَ دَ) (مص م.)
۱- آجیده کردن جامه، بخیه کردن سوزنی.
۲- دفن کردن، در چال گذاشتن مرده.

نگنده

(نَ یا نِ گَ دَ یا دِ) (اِمف.)
۱- آجیده شده (جامه)، بخیه کردن (سوزنی).
۲- آن چه در زمین و غیره پنهان کنند، دفینه.
۳- دفن شده، حال شده.

نگه

(نِ گَ) (اِ.) مخفف نگاه.

نگهبان

(نِ گَ) (اِ.) نک. نگاهبان.

نگهبانی

(~.) (حامص.) نک. نگاهبانی.

نگوس

(نِ) (اِ.) لقب پادشاه حبشه، نجاشی.

نگوسار

(نِ) (ص.) نک. نگونسار.


دیدگاهتان را بنویسید