دیوان حافظ – رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد
در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاه‌دار
کز تیرِ آهِ گوشه‌نشینان حذر نکرد

ماهی و مرغْ دوش ز افغانِ من نَخُفت
وان شوخْ‌دیده بین که سر از خواب برنکرد

می‌خواستم که میرَمَش اندر قدم چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد

جانا کدام سنگدلِ بی‌کفایت است
کاو پیشِ زخمِ تیغِ تو جان را سپر نکرد؟

کِلکِ زبان‌بریدهٔ حافظ در انجمن
با کس نگفت رازِ تو تا تَرکِ سر نکرد




  دیوان حافظ - صوفی بیا که آینه صافیست جام را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تو اهل درد نه ای ورنه آتشی جانسوز
زبانه می کشد از سینه ای که من دارم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کلاسیک

(کِ) [ فر. ] (ص.)
۱- آن چه که معمول و رایج است و جدید نیست.
۲- هر نوشته و اثر هنری که مطابق اصول و قواعد معمول قدیم باشد.
۳- فراگیری دانش یا فنی از طریق مدرسه و دانشگاه.
۴- به عنوان یک مکتب ادبی، شامل همه مکاتب ادبی پیش از قرن هفدهم فرانسه می‌شود که از ادبیات قدیم یونان و روم تقلید کرده‌است.

دیدگاهتان را بنویسید