دیوان حافظ – رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد
در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاه‌دار
کز تیرِ آهِ گوشه‌نشینان حذر نکرد

ماهی و مرغْ دوش ز افغانِ من نَخُفت
وان شوخْ‌دیده بین که سر از خواب برنکرد

می‌خواستم که میرَمَش اندر قدم چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد

جانا کدام سنگدلِ بی‌کفایت است
کاو پیشِ زخمِ تیغِ تو جان را سپر نکرد؟

کِلکِ زبان‌بریدهٔ حافظ در انجمن
با کس نگفت رازِ تو تا تَرکِ سر نکرد




  شاهنامه فردوسی - رزم سهراب با گردآفريد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
آنچه گویند روا نیست نگوییم رواست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اگر

(اَ گَ) (حر.)
۱- شرط را می‌رساند.
۲- که، همانا.
۳- یا.

اگزما

(اِ زِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی بیماری جلدی که عوارض آن عبارت است از تورم پوست و سرخ شدن آن و بروز تاول‌های ریز که بعد از پوسته شدن خارش بسیار دارد و گاهی تاول‌ها آب پس می‌دهد.

اگزوز

(اِ زُ) [ انگ. ] (اِ.) = اکزوز:
۱- دود حاصل از احتراق بنزین در ماشین.
۲- تخلیه.
۳- (عا.) تمام مسیر دود مذکور را گویند.

اگزیستانسیالیست

(اِ) [ فر - انگ. ] (ص.) معتقد به فلسفه اگزیستانسیالیسم.

اگزیستانسیالیسم

(~.) [ فر - انگ. ] (اِ.) اصالت وجود، تقدم وجود، نام مکتبی فلسفی که هستی انسان را مرکز و غایت همه مسائل می‌داند. و عقیده دارد که چون هر انسانی وجود خاص خود را دارد با مفاهیم فلسفی ...

ای

(اِ یا اَ) [ ع - فا. ] (صت. حر.) علامت ندا است که پیش از اسم درآید: ای حسن، ای پسر.

ای والله

(اِ وَ لْ لا) [ ع. ] (جمله)
۱- آفرین، بارک الله.
۲- درست است، راست است، همین طور است.

ایا

( اَ ) حرف ندا به معنای «ای».

ایاب

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) برگشتن، باز آمدن.
۲- (اِمص.) بازگشت.

ایادی

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ ایدی ؛ ججِ یَد.
۱- دست‌ها.
۲- دستیاران.
۳- نعمت‌ها.

ایار

( اَ ) (اِ.) یکی از ماه‌های سریانی مطابق با ماه سوم بهار.

ایاز

( اَ ) (اِ.) = ایاس:
۱- نسیم، باد خنک.
۲- شبنم.

ایازی

(اَ) (اِ.) = ایاسی: نقاب سیاهی که زنان بدان صورت خود را پوشانند.

ایاغ

( اَ ) [ تر. ] (اِ.) = ایاغ:
۱- هم پیاله.
۲- ساغر، پیاله شرابخوری.
۳- دوست و رفیق.

ایاقی

(اَ) [ ع. فا. ] (ص نسب.) آبدار، شرابدار، آشپز، سفره چی، خدمتکار.

ایالت

(اِ لَ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) اداره کردن، حکومت کردن.
۲- (اِمص.) فرمانروایی، حکومت.
۳- (اِ.) استان. ج. ایالات.

ایام

(اَ یّ) [ ع. ] (اِ.) جِ یوم.
۱- روزها.
۲- روزگارها، دوران.

ایام البیض

(اَ یّ مُ لْ بَ یْ) [ ع. ] (اِمر.) سه روز از ماه که تمام شب‌های آن روشن است و آن سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه باشد.

ایام الله

(~. لا) [ ع. ] (اِ.) روزهایی که از نظر مذهبی و اعتقادی مهم اند. مانند روز عاشورا.

ایامی

(اَ ما) [ ع. ] جِ ایم ؛ بیوه گان، بیوه زنان، زنان بی شوی.


دیدگاهتان را بنویسید