دیوان حافظ – رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد
در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاه‌دار
کز تیرِ آهِ گوشه‌نشینان حذر نکرد

ماهی و مرغْ دوش ز افغانِ من نَخُفت
وان شوخْ‌دیده بین که سر از خواب برنکرد

می‌خواستم که میرَمَش اندر قدم چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد

جانا کدام سنگدلِ بی‌کفایت است
کاو پیشِ زخمِ تیغِ تو جان را سپر نکرد؟

کِلکِ زبان‌بریدهٔ حافظ در انجمن
با کس نگفت رازِ تو تا تَرکِ سر نکرد




  شاهنامه فردوسی -  لشكر كشيدن كاوس با رستم‏‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری
«سعدی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

امهار

(اِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- کابین کردن.
۲- نکاح دادن زنی را با غیری به مهر.

امهال

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) مهلت دادن.

اموات

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ میُت ؛ مردگان، درگذشتگان.

امواج

( اَ ) [ ع. ] (اِ.)جِ موج ؛ خیزاب‌ها، موج‌ها. ؛~ الکترومغناطیسی امواج حامل انرژی.

اموال

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ مال ؛ خواسته‌ها، مال‌ها.

امور

( اُ ) [ ع. ] (اِ.) جِ امر.
۱- کارها، عمل‌ها.
۲- شغل‌ها.
۳- حادثه‌ها.

اموسنی

(اَ وِ) (اِ.) = آموسنی: هوو.

امپراتریس

(اِ پِ تِ) [ از فر. ] (اِ.) = امپراطریس: زوجه امپراتور، ملکه، شهربانو.

امپراتور

(اِ پِ) [ فر. ] (اِ.) = امپراطور:
۱- عنوان فرمانروایان روم قدیم.
۲- شاهنشاه مقتدری که بر قلمروهای وسیعی سلطنت کند.

امپرسیونیست

(اَ پِ) [ فر. ] (ص.) پیرو مکتب امپرسیونیسم.

امپرسیونیسم

(~.) [ فر. ] (اِ.) برگرفته از واژه فرانسوی امپرسیون به معنای احساس و تأثر. نام مکتبی ادبی و هنری در قرن ۱۹ که هدف پیروانش رهایی از قواعد دست و پاگیر کلاسیسم و بیان تأثیر کلی و گذرای ...

امپریال

(اَ پِ) [ فر. ]
۱- (ص.) امپراتوری، شاهنشاهی.
۲- (اِ.) سکه‌ای طلا که در دوره تزاری در روسیه رواج داشته‌است.
۳- نوعی بازی ورق.

امپریالیست

(اَ پِ) [ فر. ] (ص.) هواخواه و طرفدار امپریالیسم.

امپریالیسم

(اَ پِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- طرفداری از حکومت امپراطوری.
۲- سیاستی که بنایش بر تسلط یک کشور بر کشورهای دیگر باشد.
۳- نظام سرمایه داری پیشرفته مبتنی بر نفوذ و سلطه کشوری بر کشورهای دیگر.

امپکس

(اَ پِ) [ انگ. ] (اِ.) دستگاه یا سیستم ضبط مغناطیسی تصویر (در اصل نام تجارتی است).

امکان

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) توانا گردانیدن بر امری.
۲- پا برجا کردن.
۳- دست یافتن.
۴- (مص ل.) ممکن بودن.
۵- (اِمص.) احتمال.
۶- توانایی.

امکن

(اَ کَ) [ ع. ] (ص تف.) تواناتر، جادارتر.

امکنه

(اَ کِ نِ) [ ع. امکنه ] (اِ.) جِ مکان ؛ جای‌ها، مکان‌ها.

امگا

(اُ مِ) [ یو. ] (اِ.) بیست و چهارمین حرف الفبای یونانی.

امی

(اُ مّ) [ ع. ] (ص نسب.) بی سواد.


دیدگاهتان را بنویسید