دیوان حافظ – روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتوِ رویِ حبیب هست

آن جا که کارِ صومعه را جلوه می‌دهند
ناقوسِ دِیرِ راهب و نامِ صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریادِ حافظ این همه آخِر به هرزه نیست
هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست


  شاهنامه فردوسی - پاسخ دادن فريدون پسران را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

هوایی

(هَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.) منسوب به هوا.
۱- دارای هوا، باددار.
۲- آن چه که در هوا جای گیرد یا جریان یابد.
۳- لطیف، سبک.
۴- انتقال پذیر.
۵- لغو، بی هوده.
۶- بی قرار، بی ثبات.
۷- بیهوده گوی.
۸- عاشق.
۹- تیر آتشبازی.
۱۰ - کبود، لاجوردی.
۱۱ - درآمد یا حاصلی که از جای غیرمعین رسد.

دیدگاهتان را بنویسید