دیوان حافظ – روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتوِ رویِ حبیب هست

آن جا که کارِ صومعه را جلوه می‌دهند
ناقوسِ دِیرِ راهب و نامِ صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریادِ حافظ این همه آخِر به هرزه نیست
هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست


  شاهنامه فردوسی - آمدن رستم نزديك شاه مازندران به پيغمبرى
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آموزگار خلق شدیم اما
نشناختیم خود الف و با را
«پروین اعتصامی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

منافر

(مُ فِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- داوری کننده با دیگری در حسب و نسب.
۲- افتخار کننده.
۳- در فارسی: رماننده، نافر؛ مق. ملائم.

دیدگاهتان را بنویسید