دیوان حافظ – رونق عهد شباب است دگر بستان را

رونق عهد شباب است دگر بستان را

رونق عهد شباب است دگر بُستان را
می‌رسد مژدهٔ گل بلبل خوش‌الحان را

ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مغبچهٔ باده‌فروش
خاک‌روبِ درِ میخانه کنم مژگان را

ای که بر مه کشی از عَنبرِ سارا چوگان
مضطرب‌حال مگردان، من سرگردان را

ترسم این قوم که بر دُردکشان می‌خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانهٔ گردون به در و نان مطلب
کآن سیه‌کاسه در آخر بِکُشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

ماه کنعانی من! مسند مصر آنِ تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را





  دیوان حافظ - ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ی

(پس.) این حرف به آخر اسم ملحق شود برای افاده نسبت بین دو چیز و آن برای معانی متعدد بود.
۱- مطلق نسبت، و آن بر چند قسم است:الف - نسبت به مکان: شیرازی، اصفهانی، رامسری. ب - نسبت به چیز: ارغوانی، پرنیانی، زعفرانی. ج - نسبت به شخص: اسرافیلی.
۲- سازندگی و فروشندگی را رساند: کبابی، چلوپزی.
۳- اتصاف و دارندگی را رساند به جای «ور»، «مند»: هنری = هنرمند و نامی = نامور.
۴- معنی فاعلی دهد: خونی = خون کننده، خون ریزنده.
۵- معنی مفعولی دهد: زندانی = به زندان انداخته.
۶- گاه به آخر مصدر اضافه شود و معنی لیاقت دهد:خوردنی، پوشیدنی، سوختنی.

دیدگاهتان را بنویسید