دیوان حافظ – رونق عهد شباب است دگر بستان را

رونق عهد شباب است دگر بستان را

رونق عهد شباب است دگر بُستان را
می‌رسد مژدهٔ گل بلبل خوش‌الحان را

ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مغبچهٔ باده‌فروش
خاک‌روبِ درِ میخانه کنم مژگان را

ای که بر مه کشی از عَنبرِ سارا چوگان
مضطرب‌حال مگردان، من سرگردان را

ترسم این قوم که بر دُردکشان می‌خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانهٔ گردون به در و نان مطلب
کآن سیه‌کاسه در آخر بِکُشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

ماه کنعانی من! مسند مصر آنِ تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را





  دیوان حافظ - تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

طمع به خاک فرو می برد حریصان را
ز حرص بر سر قارون رسید آنچه رسید
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کشتی

(کِ) (اِ.)
۱- سفینه، قایق بزرگ.
۲- نوعی پیاله شراب. ؛ ~ کسی غرق شدن بسیار افسرده و غمگین شدن.

کشتی بان

(کِ) (ص مر. اِمر.) ناخدا، ملاح.

کشتی گرفتن

(کُ. گِ رِ تَ) (مص ل.) گلاویز شدن دو تن با هم تا یکی دیگری را زمین زند.

کشتی گیر

(کُ) (ص فا.) کسی که کشتی می‌گیرد، پهلوان.

کشتیار شدن

(کُ. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) بسیار اصرار کردن، پافشاری کردن.

کشتیل

(کَ) (اِ.) حوضی چوبین است در اندرون کشتی از طرف سینه که در مواقع طوفان آب دریا - که به کشتی آید - در آن جمع شود (سواحل خلیج فارس).

کشح

(کَ شَ) [ ع. ] (اِ.) تهیگاه ؛ ج. کشوح.

کشخ

(کَ شَ) (اِ.) ریسمانی که خوشه‌های انگور را بر روی آن بیاویزند تا باد بخورد و خشک شود.

کشخان

(کَ) [ ع. ] (ص.) بی غیرت، دیوث.

کشخور

(کِ وَ) (اِ.) کشور؛ یک بخش از هفت بخش زمین، اقلیم.

کشش

(کُ ش) (اِمص.) کشتن، قتل.

کشش

(کِ ش) (حامص.)
۱- جاذبه.
۲- ناز و کرشمه.

کشش کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) پیکار کردن، نبرد کردن.

کشف

(کَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آشکار ساختن، پیدا کردن.
۲- (اِمص.) پیدایی.

کشف

(کَ شَ) (اِ.)
۱- لاک پشت، سنگ پشت.
۲- بُرج خرچنگ، سرطان.
۳- کوزه آبخوری سرپهن.

کشف الا´ یات

(کَ فُ لْ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی یا موضوعی کلمات قرآن کریم برای یافتن آیه یا سوره مورد نظر.

کشف الابیات

(کَ فُ لْ اَ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی ابیات، برای یافتن آن بیت مورد نظر.

کشف اللغات

(کَ فُ لْ لُ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی لغات، برای یافتن لغت مورد نظر.

کشفت

(کَ شَ)
۱- (ص.) پراکنده، پریشان.
۲- (فع.) سوم شخص مفرد ماضی از «کشفتن».

کشفتن

(کُ شُ یا کَ شَ تَ) (مص م.)
۱- گشودن، شکافتن.
۲- پژمرده کردن.


دیدگاهتان را بنویسید