دیوان حافظ – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد

رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد





  دیوان حافظ - یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کمیت

(کَ مُِ یَُ) [ ع. کمیه ] (مص جع.) اندازه، مقدار.

کمیت

(کُ مَ یا مِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- اسب سرخ رنگ که به سیاهی زند. ؛ ~ کسی لنگ بودن در انجام کاری کم مایه و ناتوان بودن.
۲- شراب لعل انگوری که به سیاهی می‌زند.

کمیته

(کُ تَ یا تِ) [ فر. ]
۱- (اِ.) انجمن، حزب.
۲- هیئتی از افراد که برای رسیدگی، پژوهش، اقدام یا تهیه گزارش در مورد کاری تعیین می‌شود، کارگروه (فره).

کمیز

(کُ مِ) (اِ.) ادرار، شاش. گمیز هم گفته می‌شود.

کمیساریا

(کُ) [ فر. ] (اِ.) کلانتری.

کمیسر

(کُ س) [ فر. ] (اِ.) کلانتر.

کمیسیون

(کُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- گروهی افراد که برای انجام دادن وظیفه خاصی تعیین شده‌اند، گروه، هیئت (فره).
۲- (عا.) حق العمل کاری، دلالی.

کمیسیونر

(کُ نِ) [ فر. ] (ص.) دلال، حق العمل کار.

کمین

(کَ) (ص.) کمترین.

کمین

(~.) [ ع. ] (اِ.) شخص یا اشخاصی که برای حمله ناگهانی به دشمن در جایی پنهان شوند و منتظر فرصت مناسب باشند.

کمین گشادن

(~. گُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) حمله کردن، یورش بردن.

کمینترن

(کُ تِ) [ فر. ] (اِ.) سازمان کمونیسم بین الملل و واسطه ارتباط احزاب کمونیستی در جهان که بعد از جنگ اوُل جهانی در مسکو تأسیس و پس از شروع جنگ دوم جهانی منحل گردید.

کمینفرم

(کُ فُ) [ فر. ] (اِ.) سازمان کمونیسم بین الملل واسطه ارتباط احزاب کمونیستی جهان که پس از جنگ دوّم جهانی به جای کمینترن تأسیس شد.

کمینه

(کَ نِ) (ص.)
۱- کمترین.
۲- فرومایه، حقیر.

کمینگاه

(کَ یْ) [ ع - فا. ] (اِمر.) جایی که در آن کمین کنند.

کمیچه

(کَ مِ چِ) (اِمصغ.)
۱- کمانچه کوچک.
۲- کرم شب تاب.

کمیک

(کُ) [ فر. ] (ص.) مضحک، خنده آور.

کن

(کِ) (اِ.) بخیه، بخیه‌ای که به لباس یا چیز دیگر زنند.

کن فیکون کردن

(کُ. فَ یَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) زیر و رو کردن، ویران کردن.

کنا

(کُ یا کَ) (اِ.) زمین، زمینی که کنارهای آن را جهت کشت مرز بسته باشند.


دیدگاهتان را بنویسید