دیوان حافظ – روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

روزِ هجران و شبِ فُرقَتِ یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه ناز و تَنَعُّم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدمِ بادِ بهار آخر شد

شُکرِ ایزد که به اقبالِ کُلَه گوشهٔ گُل
نَخوَتِ بادِ دی و شوکتِ خار آخر شد

صبحِ امّید که بُد معتکفِ پردهٔ غیب
گو برون آی که کارِ شبِ تار آخر شد

آن پریشانیِ شب‌هایِ دراز و غمِ دل
همه در سایهٔ گیسویِ نگار آخر شد

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصهٔ غصه که در دولتِ یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پُر مِی باد
که به تدبیرِ تو تشویشِ خُمار آخر شد

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شُکرْ کان محنتِ بی‌حدّ و شمار آخر شد





  دیوان حافظ - نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آبدارچی

(اِفا.) کسی که در اداره یا محل کار وظیفه اش درست کردن چای یا قهوه‌است.

دیدگاهتان را بنویسید