دیوان حافظ – روزگاریست که سودای بتان دین من است

روزگاریست که سودای بتان دین من است

روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است
غمِ این کار‌، نشاطِ دلِ غمگینِ من است

دیدنِ رویِ تو را دیدهٔ جان‌بین باید
وین کجا مرتبهٔ چشمِ جهان‌بینِ من است؟

یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر
از مه روی تو و اشکِ چو پروینِ من است

تا مرا عشقِ تو تعلیمِ سخن گفتن کرد
خلق را وردِ زبان، مدحت و تحسینِ من است

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سببِ حشمت و تمکینِ من است

واعظِ شَحنه‌شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگهِ سلطان، دلِ مسکینِ من است

یا رب این کعبهٔ مقصود تماشاگه کیست؟
که مغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است

حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه‌کش خسرو شیرین من است

  دیوان حافظ - یارم چو قدح به دست گیرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گاویال

[ فر. ] (اِ.) خزنده‌ای است از راسته تمساح‌ها که مخصوص هند و مجمع الجزایر سوئد است و طولش گاهی بالغ بر ۶ متر می‌شود. این خزنده دارای پوزه‌ای دراز و نسبتاً باریک است و به واسطه دندان‌های کوچک و ضعیفی که در حاشیه فکینش قرار دارد به انسان نمی‌تواند آزاری برساند و از تغذیه ماهیان می‌زید.

دیدگاهتان را بنویسید