دیوان حافظ – روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
می ز خُم‌خانه به‌جوش آمد و می‌باید خواست

نوبهٔ زهدفروشانِ گران‌جان بگذشت
وقتِ رندی و طرب کردنِ رندان پیداست

چه ملامت بُوَد آن را که چنین باده خورَد؟
این چه عیب است بدین بی‌خردی؟ وین چه خطاست؟

باده‌نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست

ما نه رندانِ ریاییم و حریفانِ نفاق
آن‌که او عالِم سِرّ است، بدین حال گواست

فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست، نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟
باده از خونِ رزان است، نه از خون شماست

این چه عیب است کز آن عیب، خلل خواهد بود؟
ور بُوَد نیز چه شد؟ مردم بی‌عیب کجاست؟









  دیوان حافظ - الا یا ایها الساقی ادرکأسا و ناولها
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو
مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چلمله

(چَ مَ لِ) (اِ. ص.) مفت، رایگان.

چلمن

(چُ مَ) (عا.) (ص مر.) گول، پخمه، بی دست و پا.

چلنچو

(چَ لَ) (ص.)
۱- کسی که لباس‌های خود را چرکین و ملوث سازد.
۲- کسی که عقلش ناقص باشد.
۳- بی نزاکت.

چلنگر

(چِ لِ گَ) (اِص.) قفل ساز.

چله

(چِ لِّ) (اِ.) نخ تابیده.

چله

(~.) (اِ.)
۱- چهل روز بعد از زایمان.
۲- چهل روزی که درویشان در گوشه‌ای نشینند و به عبادت و ریاضت پردازند.
۳- چهلمین روز درگذشت کسی.
۴- اربعین (اعم از چهل روز یا چهل سال).
۵- مدتی معین از فصل زمستان و ...

چله

(~.) [ تر. ] (اِ.) زه کمان، وتر.

چله نشستن

(~. نِ شَ تَ) (مص ل.) مدت چهل روز به عبادت و ریاضت پرداختن.

چلو

(چُ یا چِ لُ) [ هند. ] (اِ.) برنج پخته و آبکش شده که با خورش خورند.

چلوار

(چِ) (اِ.) پارچه پنبه‌ای سفید آهاردار که از آن برای پیراهن و زیرجامه و ملافه استفاده می‌شود.

چلوخورش

(چِ لُ. خُ رِ) (اِمر.) غذایی مرکب از هر نوع خورش همراه با برنج.

چلوزیده

(چُ لُ دِ) (ص مف.) یخ زده، خشکیده.

چلوک

(چَ) (اِ.) ریسمانی است که بر گردن اسبان بندند؛ عنان، افسار.

چلوکباب

(چِ لُ. کَ) (اِمر.) غذای معروف ایرانی مرکب از برنج ساده و کباب.

چلپ چلپ

(چِ لِ یا چَ لَ. چِ لِ یا چَ لَ) (اِصت.)
۱- آواز از راه رفتن در آب.
۲- صدایی که از شلوار و جامه خیس هنگام راه رفتن برخیزد.

چلپاسه

(چَ س) (اِ.) مارمولک ؛ کرپاس، کرپاشه، کرپاسو، و کرباسک نیز گویند

چلپک

(چَ پَ) (اِ.) نک چَربَک.

چلچراغ

(چِ چِ) (اِمر.) نوعی قندیل بزرگ که شمع‌ها یا چراغ‌های بسیار در آن جا شود.

چلچله

(چِ چِ لِ) (اِ.) پرستو.

چلچلی

(چِ چِ) (حامص.) (عا.) بی عاری، عیاشی، خوشگذرانی.


دیدگاهتان را بنویسید