دیوان حافظ – روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
می ز خُم‌خانه به‌جوش آمد و می‌باید خواست

نوبهٔ زهدفروشانِ گران‌جان بگذشت
وقتِ رندی و طرب کردنِ رندان پیداست

چه ملامت بُوَد آن را که چنین باده خورَد؟
این چه عیب است بدین بی‌خردی؟ وین چه خطاست؟

باده‌نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست

ما نه رندانِ ریاییم و حریفانِ نفاق
آن‌که او عالِم سِرّ است، بدین حال گواست

فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست، نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟
باده از خونِ رزان است، نه از خون شماست

این چه عیب است کز آن عیب، خلل خواهد بود؟
ور بُوَد نیز چه شد؟ مردم بی‌عیب کجاست؟









  شاهنامه فردوسی - گفتار اندر زادن رستم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

این رشتهٔ حیات که آخر گسستنی است
تا کی گره به هم زنم و چند بگسلد؟
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پیغمبر

(پِ غَ بَ) (ص فا.) نک پیامبر.

پیغوله

(پِ لِ) (اِ.) کنج و گوشه، دور از مردم، گوشه خانه. بیغوله، پیغله و بیغله نیز گویند.

پیفه

(فِ) (اِ.) چوب پوسیده که به جای آتشگیره به کار ببرند؛ پد، پود.

پیل

(اِ.)
۱- فیل.
۲- یکی از مهره‌های شطرنج به شکل فیل.

پیل

[ فر. ] (اِ.) دستگاهی که نیروی حاصل از فعل و انفعالات شیمیایی را به صورت الکتریسته جاری درمی آورد.

پیل افکن

(اَ کَ) (ص فا.) کنایه از: مرد نیرومند و شجاع.

پیل افکندن

(اَ کَ دَ) (مص م.)
۱- کنایه از: عاجز کردن.
۲- ترک غرور کردن.

پیل اوژن

(اُ ژَ) (ص فا.) پیل افکن، پیل کش.

پیل بار

(اِمر.) پیلوار، آن مقدار که بر پشت پیل حمل شود.

پیل سم

(سُ) (ص مر.)۱ - سم ستبر و درشت و محکم.
۲- اسبی که سم‌های بزرگ و ستبر دارد.

پیل عماری

(لِ عِ) (اِمر.)
۱- پیلی که با آن کجاوه را حمل کنند،
۲- کنایه از: رام و مطیع.

پیل مرغ

(مُ) (اِمر.) بوقلمون.

پیل پا

(اِمر.) قدح بزرگ شرابخوری.

پیل پیلی خوردن

(خُ دَ) (مص ل.) تلوتلو خوردن در راه رفتن، به چپ و راست مایل شدن.

پیلبان

(ص مر.) = فیلبان: آن که از پیل مراقبت کند، نگهبان فیل.

پیلتن

(تَ) (ص مر.) عظیم الجثه، زورمند.

پیلسته

(لَ تِ) (اِمر.)
۱- استخوان فیل، عاج.
۲- انگشت دست و ساعد که مانند عاج سفید است.

پیله

(لِ) (اِ.)
۱- محفظه‌ای که کرم ابریشم و بعضی حشرات دیگر با لعاب دهان خود، دور خود درست می‌کنند و پس از طی کردن دوره د گردیسی و بالغ شدن، از آن خارج می‌شوند.

پیله

(~.)(اِ.)
۱- چرک و ورم کردن پای دندان، آبسه.
۲- جوش مانندی که در پلک چشم بوجود می‌آید.

پیله

(~.) (اِ.) (عا.) کینه، عداوت.


دیدگاهتان را بنویسید