دیوان حافظ – رواق منظر چشم من آشیانه توست

رواق منظر چشم من آشیانه توست

رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست
کَرَم نما و فرود آ که خانه، خانهٔ توست

به لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عَجَب زیرِ دام و دانهٔ توست

دلت به وصلِ گل ای بلبلِ صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگِ عاشقانهٔ توست

عِلاجِ ضعفِ دلِ ما به لب حوالت کن
که این مُفَرّح یاقوت در خزانهٔ توست

به تن مُقصرم از دولتِ ملازمتت
ولی خلاصهٔ جان، خاکِ آستانهٔ توست

من آن نیَم که دَهَم نقدِ دل به هر شوخی
دَرِ خزانه، به مُهر تو و نشانهٔ توست

تو خود چه لعبتی ای شهسوارِ شیرین کار
که توسَنی چو فلک، رامِ تازیانهٔ توست

چه جای من، که بِلَغزَد سپهرِ شعبده‌باز
از این حیَل که در انبانهٔ بهانهٔ توست

سرودِ مجلست اکنون فلک به رقص آرَد
که شعرِ حافظِ شیرین سخن ترانهٔ توست

  دیوان حافظ - دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست
روشن است این که خضر بهره سرابی دارد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

یاد گرفتن

(گ ِ ر ِ تَ) (مص م.)
۱- آموختن،
۲- حفظ کردن، از بر کردن.

دیدگاهتان را بنویسید