دیوان حافظ – راهی‌ست راه عشق که هیچش کناره نیست

راهی‌ست راه عشق که هیچش کناره نیست

راهی‌ست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آن‌جا جز آن‌که جان بسپارند، چاره نیست

هر گَه که دل به عشق دهی، خوش دمی بود
در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست

ما را ز منعِ عقل مترسان و می بیار
کآن شِحنه در ولایتِ ما هیچ کاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می‌کُشد؟
جانا گناهِ طالع و جرمِ ستاره نیست

او را به چشمِ پاک توان دید چون هلال
هر دیده جایِ جلوهٔ آن ماه‌پاره نیست

فرصت شمر طریقهٔ رندی که این نشان
چون راهِ گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریهٔ حافظ به هیچ رو
حیرانِ آن دلم که کم از سنگِ خاره نیست


  دیوان حافظ - جمالت آفتاب هر نظر باد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ساقی بیار آبی از چشمه خرابات
تا خرقه‌ها بشوییم از عجب خانقاهی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کاغذ

(غَ) [ از چی. ] (اِ.) ورقه نازک، خم پذیر و مسطحی که معمولاً از خمیر الیاف گیاهی ساخته می‌شود و غالباً بر آن چیز نویسند یا چاپ کنند. ؛ ~سیاه کردن کنایه از: نویسندگی کردن، نوشتن ...

کاغذ خرید

(~. خَ) (اِمر.) ورقه‌ای معمولاً چاپی که در آن فروش کالایی با مشخصات معین به خریدار گواهی شده‌است.

کاغذ دیواری

(~.) (اِمر.) کاغذ کمابیش ضخیم، بادوام و معمولاً دارای نقش، برای پوشش دیوارها.

کاغذ لغ

(~. لُ) (اِمر.) = کاغذ لق: در و پنجره چوبی که به جای شیشه، بر آن کاغذ چرب شده چسبانند.

کاغذ کادو

(~. دُ) (اِمر.) کاغذ تزیینی که برای بسته بندی هدایا به کار می‌رود.

کاغذ کالک

(~.) (اِمر.) نوعی کاغذ نیمه شفاف که در نقشه کشی و طراحی و کپی - برداری به کار می‌رود.

کاغذ گلاسه

(~. گِ س) (اِمر.) کاغذ براق سفید که برای چاپ کتاب‌های نفیس و تصویرهای رنگی به کار می‌رود.

کاغذبازی

(~.) (اِ.) مجازاً: زیاده روی در تشریفات اداری که باعث پیچیدگی و کندی جریان کارها می‌شود.

کاغذین جامه

(~. مِ) نک جامه کاغذین.

کاغنه

(نَ یا نِ) (اِ.) = کاغنو:
۱- کرمی است سیاه و سرخ و زهردار، ذروح.
۲- کرم شب تاب.

کاغه

(غِ) (ص.) تن زده، اباکرده.

کاف

(اِ.) نام بیست و پنجمین حرف الفبای فارسی.

کاف

(اِ.) شکاف، رخنه، چاک.

کافئین

(فِ) [ فر. ] (اِ.) آلکالوئیدی به فرمول ۲ O 4 N ۱ H 8 C که در برگ و دانه قهوه و چای و گیاه ماته و گیاه کلااکومیناتا موجود است. کافئین مقوی قلب و مدر است و در ...

کافتن

(فْ تَ) [ په. ] (مص م.) دریدن، چاک کردن، ترکانیدن.

کافته

(تِ) (ص مف.)
۱- دریده، شکافته.
۲- تفحص شده.

کافر

(فَ) [ ع. ] (اِفا.) بی دین، ملحد. ج. کفره، کفار.

کافرمژه

(~. مُ ژِ) (ص مر.) مجازاً: سیاه - چشم.

کافل

(فِ) [ ع. ] (اِفا.) ضامن.

کافنده

(فَ دِ) (ص فا.) شکافنده.


دیدگاهتان را بنویسید