دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد






  شاهنامه فردوسی - خوان دوم يافتن رستم چشمه آب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

تخم

(تُ) [ په. ] (اِ.)
۱- نطفه.
۲- بیضه ماکیان و غیر آن.
۳- اصل، نسب، نژاد.
۴- بذر گیاه. ؛~ ِ چیزی را ملخ خوردن کنایه از: نایاب بودن.

دیدگاهتان را بنویسید