دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد






  دیوان حافظ - یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گر ره بدواخانهٔ مقصود نیابیم
در رنج بمیریم و نخواهیم دوا را
«خواجوی کرمانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بهارخواب

(~. خا) (اِ.) ایوان سرپوشیده‌ای که بخشی از اطرافش باز است، مهتابی.

دیدگاهتان را بنویسید