دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد






  دیوان حافظ - بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دردا که سوخت خار و خس آشیان ما
نگرفته خانه در چمن کوی او هنوز
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

یوم

(یَ یا یُ) [ ع. ] (اِ.) روز. ج. ایام.

دیدگاهتان را بنویسید