دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد

دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دیوان حافظ – ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

دیوان حافظ – عشق تو نهال حیرت آمد

دیوان حافظ – خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

دیوان حافظ – مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست

دیوان حافظ – ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دیوان حافظ – نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد

دیوان حافظ – مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد

دیوان حافظ – خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد

شاهنامه فردوسی – پادشاهى نوذر

شاهنامه فردوسی – گفتار اندر زادن دختر ايرج‏‏

شاهنامه فردوسی – بازگشتن زال به زابلستان

شاهنامه فردوسی – هفت خوان رستم

شاهنامه فردوسی – درمان كردن ضحاك

شاهنامه فردوسی – آگاهى يافتن فريدون از كشته شدن ايرج‏

شاهنامه فردوسی – رفتن پادشاه مازندران به جنگ كیكاوس

شاهنامه فردوسی – زادن سهراب از مادرش تهمينه‏

فرهنگ معین

کلیسا

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ