دیوان حافظ – دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت

دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت
بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت

یا رب مگیرش ار چه دلِ چون کبوترم
افکند و کُشت و عزتِ صیدِ حرم نداشت

بر من جفا ز بختِ من آمد وگرنه یار
حاشا که رسمِ لطف و طریقِ کَرَم نداشت

با این همه هر آن که نه خواری کشید از او
هر جا که رفت، هیچ کَسَش محترم نداشت

ساقی بیار باده و با محتسب بگو
انکارِ ما مَکُن که چنین جام، جم نداشت

هر راهرو که ره به حریمِ درش نبرد
مسکین بُرید وادی و ره در حرم نداشت

حافظ بِبَر تو گویِ فصاحت که مدعی
هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت



  دیوان حافظ - ای شاهد قدسی، که کشد بند نقابت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

هر گوهری که راحت بی‌قیمتی شناخت
شد آب سرد، گرمی بازار خویش را
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گوساله

(لِ) (اِ.) بچه گاو، گاوی که هنوز بالغ نشده‌است.

گوسفند

(فَ) از جانوران اهلی و علف خوار که گوشت و پوست و شیرش مورد استفاده انسان است.

گوسپند

(پَ) [ په. ] (اِمر.) نک گوسفند.

گوش

(اِ.)
۱- عضو شنوایی.
۲- گوشه، زاویه. ؛ ~از چیزی گرفتن آن چیز را ترک کردن، به آن چیز بی توجهی کردن. ؛ ~ کسی بدهکار نبودن کنایه از: به حرف دیگران توجهی نکردن.

گوش

(گُ) (اِ.) در آیین زردشتی، ایزد نگهبان چارپایان ؛ و نام روز چهاردهم از هر ماه خورشیدی.

گوش بدر

(بِ دَ) (ص مر.) منتظر، انتظارکش.

گوش بریدن

(بُ دَ) (مص م.) (عا.) با حیله و نیرنگ از کسی پول گرفتن.

گوش به زنگ

(بِ. زَ)(ص مر.) منتظر، مترصد، آماده عمل.

گوش خراش

(خَ) (ص.) صدای آزاردهنده.

گوش داشتن

(تَ) (مص ل.) متوجه بودن، مراقب بودن.

گوش ماهی

(اِمر.) صدف، غلاف صدف.

گوش نهادن

(نِ دَ) (مص م.) سخن شنیدن، متوجه شدن.

گوش پاک کن

(کُ) (اِمر.) میله‌ای کوچک و باریک که بر سر آن پنبه پیچیده‌اند و برای پاک کردن گوش به کار می‌رود.

گوش پیچ دادن

(دَ) (مص م.) تنبیه کردن.

گوش کردن

(کَ دَ) (مص ل.)
۱- شنیدن.
۲- توجه کردن، پذیرفتن.

گوش کشیدن

(کِ دَ) (مص ل.) کنایه از: توجه نکردن، اهمیت ندادن.

گوش گرفتن

(گِ رِ تَ)(مص م.)(عا.)
۱- گوش دادن، توجه کردن.
۲- پند کسی را پذیرفتن.

گوشاسب

(اِ.) رؤیا، خواب.

گوشان

(اِ.) افشره انگور، شیره انگور.

گوشانه

(نِ) (اِ.) گوشه، کمینگاه.


دیدگاهتان را بنویسید