دیوان حافظ – دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یارِ وفادار چه کرد

آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد

اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بی‌مِهری یار
طالعِ بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر
وَه که با خرمنِ مجنونِ دل‌افگار چه کرد

ساقیا جامِ مِی‌ام دِه که نگارندهٔ غیب
نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد

آن که پُرنقش زد این دایرهٔ مینایی
کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد

فکرِ عشق آتشِ غم در دلِ حافظ زد و سوخت
یارِ دیرینه ببینید که با یار چه کرد





  شاهنامه فردوسی - ستایش خرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک
روشنتر از ستاره روشنگر است اشک
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آیینه

(یِ نِ) [ په. ] (اِ.) = آینه. آئینه:
۱- تکه شیشه‌ای که با جیوه پشت آن را پوشش می‌دهند تا بتوان صورت هر چیزی را به واسطه نور در آن منعکس کرد.
۲- مجازاً هر چیز صاف و براق.
۳- (کن.) دل عارف. ؛~ی عیب شکستن (کن.) ترک عیب جویی کردن. ؛~ در شهر کوران (کن.) کار بیهوده به ویژه عرضه هنر و مهارت در نزد افراد بی اطلاع.

دیدگاهتان را بنویسید