دیوان حافظ – دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود
تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود

دل که از ناوَکِ مژگانِ تو در خون می‌گشت
باز مشتاقِ کمان‌خانهٔ ابرویِ تو بود

هم عَفَاالله صبا کز تو پیامی می‌داد
ور نه در کس نرسیدیم که از کویِ تو بود

عالَم از شور و شرِ عشق خبر هیچ نداشت
فتنه‌انگیزِ جهان غمزهٔ جادویِ تو بود

منِ سرگشته هم از اهلِ سلامت بودم
دامِ راهم شِکَنِ طُرِّهٔ هندویِ تو بود

بگشا بندِ قبا تا بگشاید دلِ من
که گشادی که مرا بود ز پهلویِ تو بود

به وفایِ تو که بر تربتِ حافظ بگذر
کز جهان می‌شد و در آرزویِ رویِ تو بود




  شاهنامه فردوسی - آفرینش آفتاب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

می‌جست از سحاب امل رحمتی ولی
جز دیده‌اش معاینه بیرون نداد نم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آورتا

(وُ) (اِ.) = آورت: سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج می‌شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخ رگ‌های دیگر بدن است و به دو قسمت سینه‌ای و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاری است ؛ بزرگ سرخ رگ بدن، ام الشرایین، آورت، آورطی، ارطی نیز گفته می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید