دیوان حافظ – دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود
تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود

دل که از ناوَکِ مژگانِ تو در خون می‌گشت
باز مشتاقِ کمان‌خانهٔ ابرویِ تو بود

هم عَفَاالله صبا کز تو پیامی می‌داد
ور نه در کس نرسیدیم که از کویِ تو بود

عالَم از شور و شرِ عشق خبر هیچ نداشت
فتنه‌انگیزِ جهان غمزهٔ جادویِ تو بود

منِ سرگشته هم از اهلِ سلامت بودم
دامِ راهم شِکَنِ طُرِّهٔ هندویِ تو بود

بگشا بندِ قبا تا بگشاید دلِ من
که گشادی که مرا بود ز پهلویِ تو بود

به وفایِ تو که بر تربتِ حافظ بگذر
کز جهان می‌شد و در آرزویِ رویِ تو بود




  دیوان حافظ - یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

صلاح ما همه دام ره است و من زین بحث
نیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ابرو پاچه بزی

(اَ. چِ. بُ) (اِمر.) ابروی پر - پشت.

دیدگاهتان را بنویسید