دیوان حافظ – دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

دوش از مسجد سویِ میخانه آمد پیرِ ما
چیست یارانِ طریقت بعد از این تدبیرِ ما؟

ما مریدان روی سویِ قبله چون آریم چون؟
روی سویِ خانهٔ خَمّار دارد پیرِ ما

در خراباتِ طریقت ما به هم منزل شویم
کاین‌چنین رفته‌ است در عهدِ ازل تقدیرِ ما

عقل اگر داند که دل در بندِ زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پیِ زنجیرِ ما

رویِ خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیرِ ما

با دلِ سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آهِ آتشناک و سوزِ سینهٔ شبگیرِ ما؟

تیرِ آهِ ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جانِ خود پرهیز کن از تیرِ ما






  شاهنامه فردوسی - پاسخ دادن فريدون پسران را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ما عیب کس به مستی و رندی نمی‌کنیم
لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کشتی

(کِ) (اِ.)
۱- سفینه، قایق بزرگ.
۲- نوعی پیاله شراب. ؛ ~ کسی غرق شدن بسیار افسرده و غمگین شدن.

کشتی بان

(کِ) (ص مر. اِمر.) ناخدا، ملاح.

کشتی گرفتن

(کُ. گِ رِ تَ) (مص ل.) گلاویز شدن دو تن با هم تا یکی دیگری را زمین زند.

کشتی گیر

(کُ) (ص فا.) کسی که کشتی می‌گیرد، پهلوان.

کشتیار شدن

(کُ. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) بسیار اصرار کردن، پافشاری کردن.

کشتیل

(کَ) (اِ.) حوضی چوبین است در اندرون کشتی از طرف سینه که در مواقع طوفان آب دریا - که به کشتی آید - در آن جمع شود (سواحل خلیج فارس).

کشح

(کَ شَ) [ ع. ] (اِ.) تهیگاه ؛ ج. کشوح.

کشخ

(کَ شَ) (اِ.) ریسمانی که خوشه‌های انگور را بر روی آن بیاویزند تا باد بخورد و خشک شود.

کشخان

(کَ) [ ع. ] (ص.) بی غیرت، دیوث.

کشخور

(کِ وَ) (اِ.) کشور؛ یک بخش از هفت بخش زمین، اقلیم.

کشش

(کُ ش) (اِمص.) کشتن، قتل.

کشش

(کِ ش) (حامص.)
۱- جاذبه.
۲- ناز و کرشمه.

کشش کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) پیکار کردن، نبرد کردن.

کشف

(کَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آشکار ساختن، پیدا کردن.
۲- (اِمص.) پیدایی.

کشف

(کَ شَ) (اِ.)
۱- لاک پشت، سنگ پشت.
۲- بُرج خرچنگ، سرطان.
۳- کوزه آبخوری سرپهن.

کشف الا´ یات

(کَ فُ لْ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی یا موضوعی کلمات قرآن کریم برای یافتن آیه یا سوره مورد نظر.

کشف الابیات

(کَ فُ لْ اَ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی ابیات، برای یافتن آن بیت مورد نظر.

کشف اللغات

(کَ فُ لْ لُ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی لغات، برای یافتن لغت مورد نظر.

کشفت

(کَ شَ)
۱- (ص.) پراکنده، پریشان.
۲- (فع.) سوم شخص مفرد ماضی از «کشفتن».

کشفتن

(کُ شُ یا کَ شَ تَ) (مص م.)
۱- گشودن، شکافتن.
۲- پژمرده کردن.


دیدگاهتان را بنویسید