دیوان حافظ – دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

دوش از مسجد سویِ میخانه آمد پیرِ ما
چیست یارانِ طریقت بعد از این تدبیرِ ما؟

ما مریدان روی سویِ قبله چون آریم چون؟
روی سویِ خانهٔ خَمّار دارد پیرِ ما

در خراباتِ طریقت ما به هم منزل شویم
کاین‌چنین رفته‌ است در عهدِ ازل تقدیرِ ما

عقل اگر داند که دل در بندِ زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پیِ زنجیرِ ما

رویِ خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیرِ ما

با دلِ سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آهِ آتشناک و سوزِ سینهٔ شبگیرِ ما؟

تیرِ آهِ ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جانِ خود پرهیز کن از تیرِ ما






  دیوان حافظ - عشق تو نهال حیرت آمد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه
جای دل‌های عزیز است به هم برمزنش
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چخنده

(چَ خَ دِ) (ص فا.)
۱- کوشنده، ساعی.
۲- ستیزه کننده.
۳- دم زننده.

چخیدن

(چَ دَ)(مص ل.)
۱- کوشیدن.
۲- ستیزه کردن.

چخیده

(چِ دِ) (ص مف.)
۱- کوشیده.
۲- ستیزه کرده شده.
۳- دم زده.

چخین

(چَ) (ص.) چرکین، چرک آلود.

چدن

(چَ دَ) (مص م.)
۱- چیدن میوه و مانند آن.
۲- برگزیدن و جدا کردن.

چدن

(چُ دَ) (اِ.) فلزی است مرکب از آهن و زغال که تقریباً صدی پنج کربن دارد.

چر

(چُ) (اِ.) = چل. چول: آلت تناسلی مرد، جل.

چرا

(چَ) (اِمص.) چریدن.

چرا

(چِ) از ادات استفهام به معنی برای چه ¿

چرابه

(چَ بِ) (اِ.) چربی ای که روی شیر بندد.

چراخوار

(چَ خا) (اِمر.) چراگاه.

چراغ

(چِ) [ په. ] (اِ.) آلتی که در تاریکی آن را روشن کنند و آن دارای اقسامی چند است. ؛~ چشمک زن نوعی چراغ راهنمایی که به طور متناوب و لحظه‌ای خاموش و روشن می‌شود. ؛~ ...

چراغ بره

(~. بَ رِ) (اِمر.) نک چراغواره.

چراغانی

(چِ) (ص نسب.)
۱- منسوب به چراغان ؛ چراغ‌های بسیاری که در جشن‌ها و عروسی‌ها روشن کنند.
۲- مجلس شادمانی که در آن چراغ‌های بسیار روشن کنند.

چراغله

(چَ غَ لِ) (اِمر.) کرم شب تاب.

چراغواره

(چِ رِ) (اِمر.) قندیل، جاچراغی از جنس شیشه که چراغ را در آن گذارند تا باد آن را خاموش نکند.

چراغپا

(~.) (اِمر.) = چراغپایه:
۱- پایه چراغ، آن چه که چراغ را روی آن گذارند.
۲- حالت ایستادن اسب هنگامی که هر دو دست خود را بلند کند و روی دو پای خویش بایستد.

چراغک

(چِ غَ) (اِمصغ.) کرم شب تاب.

چراغینه

(چِ) (اِمر.) کرم شب تاب.

چرامین

(چَ) (اِمر.)
۱- چراگاه.
۲- کاه، علف.


دیدگاهتان را بنویسید