دیوان حافظ – دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد

دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد

دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد باد
من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد

کارم بدان رسید که همرازِ خود کنم
هر شام برق لامِع و هر بامداد باد

در چینِ طرهٔ تو دل بی حِفاظِ من
هرگز نگفت مسکنِ مألوف یاد باد

امروز قدرِ پندِ عزیزان شناختم
یا رب روانِ ناصحِ ما از تو شاد باد

خون شد دلم به یادِ تو هر گَه که در چمن
بندِ قبایِ غنچهٔ گل می‌گشاد باد

از دست رفته بود وجودِ ضعیفِ من
صبحم به بویِ وصلِ تو جان باز داد، باد

حافظ نهادِ نیکِ تو کامت بر آورد
جان‌ها فدایِ مردمِ نیکو نهاد باد







  شاهنامه فردوسی - زادن سهراب از مادرش تهمينه‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چون من شکسته‌ای را از پیش خود چه رانی
کم غایت توقع بوسیست یا کناری
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گنجفه

(گَ جَ فَ یا فِ) (اِ.) = گنجفیه: نوعی بازی ایرانی که اکنون از رواج افتاده‌است. در این بازی هشت دسته دوازده برگی که نود و شش ورق دارد به کار می‌رود. هر یک از این دسته‌های هشتگانه سابقاً نامی به ترتیب زیر داشت: غلام، تاج، شمشیر، اشرفی (زر سرخ)، چنگ، برات، سکه (زر سفید)، قماش. هر دسته ۱۲ برگ داشت: دو تا به نام شاه و وزیر و بقیه به شماره یک تا ده شناخته می‌گردید. برای این بازی دستگاهی مخصوص می‌ساختند و آن را گنجفه می‌نامیدند.

دیدگاهتان را بنویسید