دیوان حافظ – دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد
شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد

آمد از پرده به مجلس عَرَقَش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد

مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق
راهِ مستانه زد و چارهٔ مخموری کرد

نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقهٔ زاهد، مِی انگوری کرد

غنچهٔ گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بِشِکُفت
مرغ خوشخوان طرب از برگِ گلِ سوری کرد

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عِرض و مال و دل و دین در سرِ مغروری کرد




  شاهنامه فردوسی - گفتار اندر زادن رستم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

انضباط

(اِ ض ِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) نظم داشتن.
۲- (اِمص.) نظم و ترتیب.

انضمام

(اِ ض ِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) ضمیمه شدن.
۲- (اِمص.) پیوستگی.

انطاق

(اِ) [ ع. ] (مص م.) به سخن آوردن، به نطق در آوردن کسی را.

انطباع

(اِ طِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) نقش پذیرفتن.
۲- چاپ کردن.
۳- (اِ.) چاپ.

انطباق

(اِ طِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) برابر شدن، یکسان گشتن.
۲- (اِمص.) برابری، یکسانی. ج. انطباقات.

انطفاء

(اِ طِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) خاموش شدن آتش.
۲- (اِمص.) خاموشی.

انطلاق

(اِ طِ) [ ع. ] (مص ل.) گشاده رو شدن، روان شدن، رها شدن.

انطماس

(اِ طِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) نیست شدن، محو گر دیدن.
۲- (اِمص.) ناپیدایی.

انطواء

(اِ طِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- پیچیده شدن، نوشته شدن.
۲- دربرداشتن.

انظار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ نظر؛ نگاه‌ها.

انعام

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ نعم ؛ چارپایان.

انعام

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) نعمت بخشیدن.
۲- (اِمص.) دهش.

انعدام

(اِ عِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) معدوم شدن، نابود شدن.
۲- (اِمص.) نیستی، نابودی.

انعزال

(اِ عِ) [ ع. ] (مص ل.) گوشه گیر شدن، به کنار رفتن.

انعطاف

(اِ عِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) خم شدن، کج شدن.
۲- (اِمص.) خمیدگی.
۳- (اِ.) خم.

انعقاد

(اِ عِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- ب سته شدن پیمان.
۲- بسته شدن مایع.

انعکاس

(اِ عِ) [ ع. ] (مص م.) بازتاباندن.

انغمار

(اِ غِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- به آب فرو شدن.
۲- فرو رفتن در کاری.

انغماس

(اِ غِ) [ ع. ] (مص ل.) زیر آب رفتن.

انغوزه

(اَ زِ یا زَ) (اِ.) =انگژد. انگوژد. انگژه. انگوژه: صمغی است که از گیاه انگدان گیرند و به آن صمغ انجدان نیز گویند و آن به صورت دانه‌های صمغی به درشتی یک نخود تا یک گردو دیده می‌شود و به ...


دیدگاهتان را بنویسید