دیوان حافظ – دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد
شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد

آمد از پرده به مجلس عَرَقَش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد

مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق
راهِ مستانه زد و چارهٔ مخموری کرد

نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقهٔ زاهد، مِی انگوری کرد

غنچهٔ گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بِشِکُفت
مرغ خوشخوان طرب از برگِ گلِ سوری کرد

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عِرض و مال و دل و دین در سرِ مغروری کرد




  دیوان حافظ - به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت
ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اسپرلوس

(اِ پَ) (اِ.) کاخ، سرای پادشاهان.

اسپرم

(اِ پَ رَ) (اِ.) هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد؛ ریحان.

اسپرم آب

(اِ پَ رَ) (اِمر.) آبی که پاره‌ای داروها را در آن جوشانند و بدن بیماران را بدان شویند؛ حمام دوایی، نطول، بخت گاو نیز گویند.

اسپرماتوزوئید

(اِ پِ تُ زُ) [ فر. ] (اِ.)= اسپرم: نطفه، یاخته‌ای که در تخم یا نطفه برخی از موجودات نر وجود دارد.

اسپرهم

(اِ پَ هَ) (اِ.) نک اسپرغم.

اسپرود

(اِ پَ) (اِ.) سنگ خوارک.

اسپرک

(اِ پَ رَ) (اِ.) گیاهی است با برگ‌های باریک و دراز و گل خوشه‌ای زرد، در گل و برگ آن ماده زرد رنگی وجود دارد که در رنگرزی بکار می‌برند. اسفرک، سپرک، زریر نیز گویند.

اسپری

(اِ پَ) (ص.)
۱- سپری، پایان یافته.
۲- نابود شده، معدوم.

اسپری

(اِ پِ رِ) [ انگ. ] (اِ.)
۱- وسیله‌ای حاوی مایع که با فشار دکمه آن مایع درونش به صورت ذرات ریز خارج می‌شود، افشانه (فره).
۲- مایعی که به شکل پودر از این ظرف بیرون پاشیده می‌شود.

اسپنتمد

(اِ پِ مَ) [ = اسپنتمذ، خرد مقدس ]
۱- (اِخ.) بخش سوم از پنج بخش گات‌ها.
۲- روز سوم از اندرگاه.

اسپند

(اِ پَ) (اِ.) نک اسفند.

اسپندارجشن

(~. جَ) (اِمر.) جشنی در ایران باستان به سپندارمذروز (روز پنجم) از ماه سپندارمذ. ابوریحان بیرونی گوید این جشن به زنان مخصوص بوده‌است و در این روز از شوهران خود هدیه می‌گرفتند، از این رو به جشن «مژده گیران» معروف ...

اسپندارمذ

(~. مَ) [ په. ] (اِمر.) = اسفندار. اسفندارمذ:۱ - پنجمین امشاسپند از امشاسپندان دین زرتشتی، نگهبان زمین.
۲- آخرین ماه از سال شمسی ؛ اسفند.
۳- نام روز پنجم از هر ماه شمسی.

اسپندان

(اِ پَ) (اِ.) خردل.

اسپه

(اِ پَ) (اِ.) سپاه.

اسپهبد

(اِ پَ بَ) (اِمر.) اسپاهبد، سپهبد، سردار.

اسپوختن

(اِ پُ تَ) (مص م.) سپوختن، سپوزیدن.

اسپک

(اِ پَ) (اِمصغ.) = اسبک:
۱- اسب چوبین یا گلین که کودکان برای بازی می‌سازند.
۲- یکی از اندام‌های اسطرلاب.
۳- خیمه بزرگ.

اسپک

(~.) [ از انگ. ] (اِ.) ضربه محکم و سریع به توپ برای رد کردن توپ به محوطه حریف از روی تور، اسبک، آبشار.

اسپکترسکپ

(اِ پِ رُ کُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاهی است که برای تجزیه نور و تحقیق در طیف به کار می‌رود؛ طیف نما.


دیدگاهتان را بنویسید