دیوان حافظ – دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد

دَمی با غم به سر بردن، جهان یک سر نمی‌ارزد
به می بفروش دلقِ ما، کز این بهتر نمی‌ارزد

به کویِ می فروشانش، به جامی بر نمی‌گیرند
زهی سجادهٔ تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد

رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رُخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاکِ در نمی‌ارزد؟

شکوهِ تاجِ سلطانی که بیمِ جان در او دَرج است
کلاهی دلکش است اما به تَرکِ سر نمی‌ارزد

چه آسان می‌نمود اول غمِ دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد

تو را آن بِهْ که رویِ خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادیِّ جهانگیری، غمِ لشکر نمی‌ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیایِ دون بگذر
که یک جو مِنَّتِ دونان دو صد من زر نمی‌ارزد







  دیوان حافظ - به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گر گوش هوش باشد، در پردهٔ خموشی
صد داستان شکایت، تقریر می‌توان کرد
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گلوند

(گَ وَ) (اِمر.)
۱- گلوبند.
۲- هر چیز که به طریق تحفه و هدیه به کسی فرستند، مرسله.
۳- گلوبند مانندی از گردو و انجیر که آن را به هدیه فرستند.

گلوه

(گُ وَ یا وِ) (اِ.) سوراخ تنور نان پزی.

گلوکز

(گُ لُ کُ) [ فر. ] (اِ.) قندی که در تمام سلول‌های گیاهان خصوصاً میوه‌ها یافت می‌شود.

گلوگاه

(گَ) (اِمر.)
۱- حنجره.
۲- گذرگاهی که بتوان از آن وارد جایی شد.

گلوگیر

(گَ) (ص.) خفه کننده.

گلپر

(گُ پَ) (اِمر.) گیاهی دو ساله از تیره چتریان. این گیاه ساقه‌های ضخیم و برگ‌های بزرگ دارد و از برگ‌ها و جوانه‌ها و دانه‌های آن جهت ادویه استفاده می‌شود.

گلچین

(~.) (اِ.)
۱- کسی که گل می‌چیند.
۲- آن چه از میان یک مجموعه انتخاب شده‌است.

گلکار

(گُ) (ص شغ.) آن که گل در باغ‌ها و باغچه‌ها می‌کارد.

گلکار

(گِ) (ص شغ.) آن که در کارهای ساختمانی کار گِل کاری و درست کردن گِل بااوست.

گلگشت

(~. گَ) (اِمر.)
۱- گردش در گلزار.
۲- جای تفریح و گردش در گلزار.

گلگون

(~.) (ص مر.) سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ.

گلگونه

(~. نِ) (اِمر.)
۱- گلگون.
۲- سرخابی که زنان به گونه‌های خود مالند.
۳- شراب قرمز.

گلگچه

(گُ گَ چِ یا چَ) (اِ.) = کلگجه: رسوم و آدابی باشد که از اول تولد اطفال تا اوان عقیقه و گاهواره به طریق سنت رعایت کنند.

گلی

(گُ) (اِ.) دارای رنگ قرمز روشن.

گلی

(گِ) (ص.)
۱- آلوده یا آغشته به گِل، گل آلود.
۲- ساخته شده از گل.

گلیز

(گِ) (اِ.) آب دهان، آب لزجی که از دهان انسان یا حیوان بیرون می‌ریزد.

گلیسیرین

(گِ) [ فر. ] (اِ.) = گلیسرل: مایعی است بی رنگ، روغنی، بی بو، کمی شیرین و محلول در آب.

گلیم

(گِ) (اِ.) نوعی فرش که از پشم می‌بافند. ؛ ~ خود را از آب درآوردن کنایه: از عهده کار خود برآمدن.

گلیم گوش

(~.) (اِمر.) موجودی متوهم به شکل آدمی با گوش‌های بزرگ به حدی که یک گوش را بستر و دیگری را لحاف می‌کرده اند؛ گوش بستر.

گلین

(گَ) [ تر. ] (اِ.) عروس.


دیدگاهتان را بنویسید