دیوان حافظ – دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین، کز تو سلامت برخاست

که شنیدی که در این بزم، دمی خوش بنشست؟
که نه در آخرِ صحبت به ندامت برخاست

شمع اگر زان لبِ خندان به زبان، لافی زد
پیشِ عشاقِ تو شب‌ها به غَرامت برخاست

در چمن، بادِ بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداریِ آن عارض و قامت برخاست

مست بگذشتی و از خلوتیانِ ملکوت
به تماشایِ تو آشوبِ قیامت برخاست

پیشِ رفتار تو پا برنگرفت از خِجلت
سروِ سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کآتش از خرقهٔ سالوس و کرامت برخاست


  دیوان حافظ - گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گر طلب کنی از جان عشق و دردمندی را
عشق را هنر یابی درد را دوا بینی
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کاکوتی

(اِ.) گیاهی است از تیره نعناعیان که برخی گونه‌هایش به صورت درختچه می‌باشند و برخی هم علفی است. چون بوی بسیار مطبوعی دارد از آن برای خوشبو کردن ماست و دوغ استفاده می‌کنند. کاکوتی مقوی معده‌است.

دیدگاهتان را بنویسید