دیوان حافظ – دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین، کز تو سلامت برخاست

که شنیدی که در این بزم، دمی خوش بنشست؟
که نه در آخرِ صحبت به ندامت برخاست

شمع اگر زان لبِ خندان به زبان، لافی زد
پیشِ عشاقِ تو شب‌ها به غَرامت برخاست

در چمن، بادِ بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداریِ آن عارض و قامت برخاست

مست بگذشتی و از خلوتیانِ ملکوت
به تماشایِ تو آشوبِ قیامت برخاست

پیشِ رفتار تو پا برنگرفت از خِجلت
سروِ سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کآتش از خرقهٔ سالوس و کرامت برخاست


در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یهوه

(یَ هُ وَ) [ عبر. ] (اِ.) اسمی است که در تورات بر خدا اطلاق شده‌است و دلالت بر سرمدیت آن ذات مقدس کند.

یواش

(یَ) [ تر. ] (ق. ص.)آهسته، آرام، به نرمی.

یواشکی

(یَ شَ) [ تر - فا. ] (ق مر.) به آرامی و آهستگی.

یواقیت

(یَ) [ ع. ] (اِ.) جِ یاقوت.

یوبه

(ب) (اِ.) آرزو، خواهش.

یوبیدن

(دَ) (مص م.) آرزو داشتن، میل کردن.

یورت

[ تر - مغ. ] (اِ.)
۱- چراگاه ایلات و عشایر.
۲- محل خیمه و خرگاه.
۳- مسکن، منزل.
۴- یورد.

یورتمه

(مِ) [ تر. ] (اِ.) چهار نعل رفتن اسب.

یورش

(رِ) [ تر. ] (اِ.) تاخت و تاز، هجوم.

یورغه

(غَ یاغ) [ تر. ] (اِ.) اسب راه رو.

یورو

(رُ) [ انگ. ] (اِ.) واحد پول مشترک کشورهای عضو اتحادیه اروپا.

یوز

(اِ.) حیوانی است درنده شبیه پلنگ اما کوچکتر از آن که در قدیم آن را برای شکار تربیت می‌کردند.

یوزباشی

[ تر. ] (اِ.) فراشباشی، فراشی که سر دسته صد نفر بود.

یوزنده

(زَ دِ) (ص فا.) جستجو کننده.

یوزه

(زَ یازِ) (اِ.) سگ شکاری.

یوزپلنگ

(پَ لَ) (اِمر.) پستانداری از راسته گوشتخواران و از تیره گربه‌ها که دارای اندامی کشیده و بلند است. و به همین جهت می‌تواند به سرعت بدود. جثه این حیوان کمی از پلنگ کوچکتر است ولی ارتفاع آن به مناسبت درازی ...

یوزک

(زَ) (اِمر.) توله سگ شکاری.

یوزیدن

(دَ) (مص ل.) جُستن، جستجو کردن.

یوسف آرا

(سُ) (ص فا.) بسیار زیباتر از یوسف، که در زیبایی آرایش دهنده یوسف باشد.

یوغ

(اِ.) چوبی که هنگام شخم زدن زمین بر گردن گاو می‌گذارند.


دیدگاهتان را بنویسید