دیوان حافظ – دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین، کز تو سلامت برخاست

که شنیدی که در این بزم، دمی خوش بنشست؟
که نه در آخرِ صحبت به ندامت برخاست

شمع اگر زان لبِ خندان به زبان، لافی زد
پیشِ عشاقِ تو شب‌ها به غَرامت برخاست

در چمن، بادِ بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداریِ آن عارض و قامت برخاست

مست بگذشتی و از خلوتیانِ ملکوت
به تماشایِ تو آشوبِ قیامت برخاست

پیشِ رفتار تو پا برنگرفت از خِجلت
سروِ سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کآتش از خرقهٔ سالوس و کرامت برخاست


در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گلخن تاب

(~.) (ص فا.) تون تاب، کسی که آتش خانه حمام را روشن می‌کند.

گلدان

(~.) (اِ.)
۱- ظرفی دهان گشاد برای کاشتن و عمل آوردن گل.
۲- چنین ظرفی با گل‌های داخل آن.
۳- ظرفی برای گذاشتن شاخه‌های گل در آن.

گلدسته

(~. دَ تِ) (اِمر.)
۱- دسته‌ای گل.
۲- مناره، مناره مساجد و معابد.

گلدوزی

(~.) (حامص.) دوختن گل روی پارچه‌های رنگین.

گلر

(گُ لِ) [ انگ. ] (اِ.) دروازه بان در بازی‌هایی ک ه دارای دروازه‌است.

گلرنگ

(گُ. رَ) (ص مر.) به رنگ گل، سرخ رنگ.

گلریز

(~.)
۱- (ص فا.) گل افشان.
۲- (اِ.) پارچه‌ای که در آن گل‌های سرخ بافته باشند.
۳- نام آهنگی است در دستگاه شور در موسیقی.

گلزار

(~.) (اِمر.)
۱- نام لحنی در موسیقی.
۲- جای گل بسیار.

گلسازی

(~.) (اِ.) هنر یا فن ساختن گل از پارچه، پلاستیک، کاغذ یا مواد دیگر.

گلست

(گَ لَ) (ص.) سیاه مست.

گلستان

(گُ لِ) (اِ.) باغ گل، باغی که در آن گل -‌های گوناگون پرورش می‌دهند، گلشن.

گلسنگ

(گُ. سَ) (اِمر.) گیاهی است که از اجتماع قارچ و جلبک بر روی سنگ‌ها بوجود می‌آید.

گلشن

(~. شَ) (اِمر.) گلزار، گلستان.

گلشکر

(~. ش کَ یا کَّ) (اِمر.) معجونی از برگ گل سرخ و شکر یا قند که برای تقویت معده به کار می‌بردند.

گلعذار

(~. عِ) [ فا - ع. ] (ص مر.) زیباروی، خوش سیما.

گلغر

(گِ غَ) (ص شغل.) = گل گر: بنا، گل کار.

گلغر

(گُ غَ) (اِمر.) کُرک، پشم نرم.

گلغنده

(گُ غَ دِ) (اِمر.) پنبه زده شده و گلوله کرده.

گلف

(گُ) [ انگ. ] (اِ.) نوعی بازی شبیه به چوگان که در آن با چوبی سرکج به توپ ضربه می‌زنند تا وارد چاله‌ای بشود که در زمین تعبیه شده‌است.

گلفام

(گُ) (ص مر.) گلگون، گلرنگ.


دیدگاهتان را بنویسید