دیوان حافظ – دل من در هوای روی فرخ

دل من در هوای روی فرخ

دلِ من در هوایِ روی فَرُّخ
بُوَد آشفته همچون مویِ فَرُّخ

بجز هندویِ زلفش هیچ کس نیست
که برخوردار شد از روی فَرُّخ

سیاهی نیکبخت است آن که دایم
بُوَد همراز و هم زانوی فَرُّخ

شَوَد چون بید لرزان سروِ آزاد
اگر بیند قدِ دلجویِ فَرُّخ

بده ساقی شرابِ ارغوانی
به یادِ نرگسِ جادوی فَرُّخ

دوتا شد قامتم همچون کمانی
ز غم پیوسته چون ابروی فَرُّخ

نسیم مُشک تاتاری خِجِل کرد
شمیم زلف عَنبربوی فَرُّخ

اگر میلِ دلِ هر کس به جایست
بُوَد میلِ دلِ من سوی فَرُّخ

غلامِ همتِ آنم که باشد
چو حافظ بنده و هندوی فَرُّخ



  شاهنامه فردوسی - اندرز كردن منوچهر پسرش را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فیضی که خضر یافت ز سرچشمهٔ حیات
دلهای شب ز دیدهٔ تر می‌بریم ما
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آدم شناس

(~. ش ِ) ~ص فا.) آن که اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند.

دیدگاهتان را بنویسید