دیوان حافظ – دل من در هوای روی فرخ

دل من در هوای روی فرخ

دلِ من در هوایِ روی فَرُّخ
بُوَد آشفته همچون مویِ فَرُّخ

بجز هندویِ زلفش هیچ کس نیست
که برخوردار شد از روی فَرُّخ

سیاهی نیکبخت است آن که دایم
بُوَد همراز و هم زانوی فَرُّخ

شَوَد چون بید لرزان سروِ آزاد
اگر بیند قدِ دلجویِ فَرُّخ

بده ساقی شرابِ ارغوانی
به یادِ نرگسِ جادوی فَرُّخ

دوتا شد قامتم همچون کمانی
ز غم پیوسته چون ابروی فَرُّخ

نسیم مُشک تاتاری خِجِل کرد
شمیم زلف عَنبربوی فَرُّخ

اگر میلِ دلِ هر کس به جایست
بُوَد میلِ دلِ من سوی فَرُّخ

غلامِ همتِ آنم که باشد
چو حافظ بنده و هندوی فَرُّخ



  دیوان حافظ - تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخوانه ندارد
«ناشناس»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گسار

(گُ) (پس.) پسوندی است که در ترکیب با بعضی واژه‌ها معنای خورنده می‌دهد. مانند: غم گسار، می‌گسار.

دیدگاهتان را بنویسید