دیوان حافظ – دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد

دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد

دل ما به دور رویت ز چمن فَراغ دارد
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد

سرِ ما فرونیآید به کمانِ ابروی کَس
که درون گوشه‌گیران، ز جهان فَراغ دارد

ز بنفشه تاب دارم که ز زلفِ او زند دم
تو سیاهِ کم‌بها بین، که چه در دِماغ دارد‌!

به چمن خرام و بنگر برِ تختِ گل که لاله
به ندیمِ شاه مانَد که به کف ایاغ دارد

شبِ ظلمت و بیابان، به کجا توان رسیدن؟
مگر آن که شمعِ روی‌ات به رَهَم چراغ دارد

من و شمعِ صبح‌گاهی سِزَد ار به هم بِگرییم
که بسوختیم و از ما بتِ ما فراغ دارد

سِزَدم چو ابرِ بهمن که بر این چمن بِگریَم
طرب آشیانِ بلبل، بنگر که زاغ دارد

سرِ درسِ عشق دارد دلِ دردمند حافظ
که نه خاطرِ تماشا نه هوای باغ دارد








  شاهنامه فردوسی - پيروز نامه منوچهر نزد فريدون
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آویزه بند

(~. بَ) (اِ.) بند ناف.

آویزون

(اِ.) آویزان، کنایه از: آدم مزاحم.

آویزگان

(اِ.) پناه، مستمسک.

آویشن

(شَ)(اِ.)گیاهی است معطر و صحرایی با گل‌های سفید و برگ‌های کوچک شبیه نعناع. آویشم، آویشه، آویشنه یا آوشن هم گویند.

آویژه

(ژِ) (ص. اِ.)
۱- ویژه، خالص.
۲- معشوق، یار یا دوست نزدیک.

آپ تو دیت

(دِ یْ) [ انگ. ] (اِمص.) روزآمد کردن، نو یا امروزی کردن، طبق روز درآوردن، در جریان آخرین اطلاعات گذاشتن.

آپ گریت

(گِ رِ یْ) [ انگ. ] (اِمص.) ترفیع یا ارتقا دادن. (بیشتر در مورد کامپیوتر و برنامه‌های کامپیوتری و برخی قطعات الکترونیکی به کار می‌رود).

آپارات

[ روس. ] (اِ.)
۱- دستگاه، ابزار، ماشین.
۲- دوربین عکاسی.
۳- دستگاه نمایش فیلم.
۴- دستگاه تعمیر و اصلاح لاستیک اتومبیل.

آپارتاید

[ انگ. ] (اِ.) سیاستی که براساس آن یک نژاد از نژاد دیگر جدا نگه داشته می‌شود و از امتیازات کمتری بهره می‌برد.

آپارتمان

(تِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- ساختمان، عمارت.
۲- ساختمان مجزا و مستقل.

آپارتی

(ص.) بی شرم، حقه باز.

آپاندیسیت

[ فر. ] (اِ.) = آپاندیس: ورم ضمیمه روده کور که بسیار دردناک و گاه کشنده‌است، آویزه آماس. (فره).

آچ

(اِ.) افرا.

آچار

(اِ.)
۱- تُرشی، چاشنی.
۲- زمین پست و بلند و سراشیب.
۳- درهم آمیخته.

آچار

[ تر. ] (اِ.) آلتی فلزی که به وسیله آن مهره‌های آهنین را باز کنند یا ببندند و انواع مختلف دارد: چهارسو، دو سر، شمع، شلاقی، آلن و غیره.

آچار فرانسه

(فَ س ِ) [ تر - فر. ] (اِ.)
۱- آچار یک دسته با یک فکِ ثابت و یک فکِ متحرک.
۲- (عا.) مجازاً به شخصی گویند که در کارهای مختلف (معمولاً فنی) وارد است.

آچاردن

(دَ) (مص ل.)
۱- درهم آمیختن.
۲- چاشنی به خوراک زدن.

آچارکشی

(کِ) [ تر - فا. ] (حامص.) وارسی شل یا سفت بودن پیچ و مهره‌ها و سفت کردن پیچ‌های شُل به ویژه در خودروها.

آچمز

(مَ) [ تر. ] (اِ.)اصطلاحی است درشطرنج، و حالت مهره‌ای که اگر آن را از جوار شاه بردارند، شاه کیش می‌شود.

آژان

[ فر. ] (اِ.)
۱- نماینده، کارگزار.
۲- پاسبان.


دیدگاهتان را بنویسید