دیوان حافظ – دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من بُرد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهاییَم در قصدِ جان بود
خیالش لطف‌هایِ بی‌کران کرد

چرا چون لاله خونین دل نباشم؟
که با ما نرگسِ او سر گران کرد

که را گویم که با این دردِ جان‌سوز؟
طبیبم قصدِ جانِ ناتوان کرد

بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صُراحی گریه و بَربَط فغان کرد

صبا گر چاره داری وقت، وقت است
که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد

میان مهربانان کی توان گفت؟
که یارِ ما چُنین گفت و چُنان کرد

عدو با جانِ حافظ آن نکردی
که تیرِ چشمِ آن ابروکمان کرد





  شاهنامه فردوسی - گرفتار شدن نوذر به دست افراسياب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

جان برون مي‌رود از سينه‌ام اي دوست بيا
که من اين خانه ز بهر تو تهي خواهم کرد
«پژمان بختياري»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کوتک

(تَ) (اِ.) = کتک:
۱- چوبدستی، عصا.
۲- دسته هاون.
۳- چوب گازران.
۴- ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن)، کتک.

دیدگاهتان را بنویسید