دیوان حافظ – دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من بُرد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهاییَم در قصدِ جان بود
خیالش لطف‌هایِ بی‌کران کرد

چرا چون لاله خونین دل نباشم؟
که با ما نرگسِ او سر گران کرد

که را گویم که با این دردِ جان‌سوز؟
طبیبم قصدِ جانِ ناتوان کرد

بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صُراحی گریه و بَربَط فغان کرد

صبا گر چاره داری وقت، وقت است
که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد

میان مهربانان کی توان گفت؟
که یارِ ما چُنین گفت و چُنان کرد

عدو با جانِ حافظ آن نکردی
که تیرِ چشمِ آن ابروکمان کرد





  شاهنامه فردوسی - كشته شدن سيامك بر دست ديو
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

جمیله‌ایست عروس جهان ولی هش دار
که این مخدره در عقد کس نمی‌آید
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کش

(کَ یا کِ) (فع.)
۱- کشیدن: کش و قوس.
۲- دوم شخص مفرد از امر حاضر از «کشیدن».
۳- (ص فا.) در ترکیب به معنی «کشنده» آید به معانی ذیل: الف - کشنده، برنده: غاشیه کش. ب - تحمل کننده: جفاکش. ج - تماس دهنده، مالنده: جاروکش. د - نوشنده، آشامنده: پیاله کش، جرعه کش. ه - حرکت دهنده: سپرکش.
۴- (ص مف.) گاه در ترکیب به معنی «کشیده» آید: زرکش.

دیدگاهتان را بنویسید