دیوان حافظ – دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من بُرد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهاییَم در قصدِ جان بود
خیالش لطف‌هایِ بی‌کران کرد

چرا چون لاله خونین دل نباشم؟
که با ما نرگسِ او سر گران کرد

که را گویم که با این دردِ جان‌سوز؟
طبیبم قصدِ جانِ ناتوان کرد

بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صُراحی گریه و بَربَط فغان کرد

صبا گر چاره داری وقت، وقت است
که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد

میان مهربانان کی توان گفت؟
که یارِ ما چُنین گفت و چُنان کرد

عدو با جانِ حافظ آن نکردی
که تیرِ چشمِ آن ابروکمان کرد





  شاهنامه فردوسی - آفرینش مردم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کات

[ انگ. ] (شب جم.)
۱- دستور قطع کار توسط کارگردان هنگام ضبط فیلم یا تمرین: قطع کنید (سینما).
۲- در فوتبال، تنیس، پینگ پنگ و مانند آن‌ها نوعی ضربه که به توپ حالت چرخشی می‌دهد (ورزش).

دیدگاهتان را بنویسید