دیوان حافظ – دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

دلبر بِرَفت و دلشدگان را خبر نکرد
یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد

یا بختِ من طریقِ مروت فروگذاشت
یا او به شاهراهِ طریقت گذر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دلِ سنگش اثر نکرد

شوخی مکن که مرغِ دلِ بی‌قرارِ من
سودایِ دامِ عاشقی از سر به درنکرد

هر کس که دید رویِ تو بوسید چشمِ من
کاری که کرد دیدهٔ من، بی‌نظر نکرد

من ایستاده تا کُنَمَش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد




  دیوان حافظ - سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

این غنچه ناشکفته برین شاخسار ماند
دست من از رعونت آزادگی چو سرو
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

احوال شخصیه

(~ِ شَ یِ) [ ع. ] (اِمر.) مجموع صفات انسان که به اعتبار آن، شخص در اجتماع دارای حقوق شده و آن حقوق را اجرا کنند مانند: تابعیت، ازدواج، اقامتگاه، اهلیت و غیره.

دیدگاهتان را بنویسید