دیوان حافظ – دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

دلبر بِرَفت و دلشدگان را خبر نکرد
یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد

یا بختِ من طریقِ مروت فروگذاشت
یا او به شاهراهِ طریقت گذر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دلِ سنگش اثر نکرد

شوخی مکن که مرغِ دلِ بی‌قرارِ من
سودایِ دامِ عاشقی از سر به درنکرد

هر کس که دید رویِ تو بوسید چشمِ من
کاری که کرد دیدهٔ من، بی‌نظر نکرد

من ایستاده تا کُنَمَش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد




  دیوان حافظ - حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

قفس به بود بلبلی را که نالد
شب و روز در آشیان از جدایی
«هاتف اصفهانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آستر

(تَ) [ په. ] (اِ.)
۱- پارچه‌ای که زیر لباس می‌دوزند.
۲- رنگ اولی که بر روی سطحی که باید رنگ شود می‌زنند.

دیدگاهتان را بنویسید