دیوان حافظ – دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد
نیازِ نیمْ‌شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد

عِتابِ یارِ پری‌چهره عاشقانه بکَش
که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکُند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمتِ جامِ جهان‌نما بکُند

طبیبِ عشق مسیحا‌دَم است و مُشفِق، لیک
چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکُند؟

تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکُند

ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری
به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکُند؟

بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد
مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکُند



  دیوان حافظ -  دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بمب

(بُ) [ فر. ] (اِ.) محفظه‌ای پر شده از مواد منفجره که پس از پرتاب و برخورد با هدف منفجر می‌شود. ؛ ~ آتش زا بمبی پر شده با مخلوطی از بنزین ژلاتینی شده و مجهز به یک چاشنی. ؛ ~ خوشه‌ای بمبی شامل تعداد زیادی بمب‌های کوچک که هنگام فرود در منطقه وسیعی پراکنده شوند و دارای زمان انفجار متغیر باشند. ؛ ~ ساعتی بمبی که بر اثر اتصال به یک مدار الکتریکی با ایجاد جرقه‌ای از طریق چاشنی، مواد منفجره داخلی آن در زمان معینی منفجر شود. ؛ ~ شیمیایی بمبی حاوی یک عامل شیمیایی مانند گاز جنگی یا پرده دود یا ماده آتش زا. ؛ ~ ناپالم بمبی محتوی نوعی ترکیب مایع که پس از پرتاب و برخورد به هدف ماده ژلاتینی تولید کند و با شعله و حرارت زیاد بسوزد. ؛ ~ هیدروژنی بمبی که از یک بمب اتمی و مجموعه‌ای از عناصر سبک تشکیل شده باشد و در آن از شکاف عناصر سبک به عنوان منبع انرژی استفاده شود.

دیدگاهتان را بنویسید