دیوان حافظ – دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد
نیازِ نیمْ‌شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد

عِتابِ یارِ پری‌چهره عاشقانه بکَش
که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکُند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمتِ جامِ جهان‌نما بکُند

طبیبِ عشق مسیحا‌دَم است و مُشفِق، لیک
چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکُند؟

تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکُند

ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری
به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکُند؟

بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد
مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکُند



  شاهنامه فردوسی - كشته شدن ايرج بر دست برادران‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بلوط

(بَ) [ په. ] (اِ.) درختی است تناور با برگ‌های شکافدار و گل‌های دراز و آویخته و زردرنگ. میوه اش بیضی شکل است و درون آن د انه‌ای قرار دارد که هم آن را بریان کرده می‌خورند و هم از آرد آن نان می‌پزند. چوبش سخت و محکم است، از آن در نجاری و ساختن قایق استفاده می‌شود. در تنه و شاخه‌های این درخت ماده‌ای به نام مازو وجود دارد که از آن در طب و داروسازی و نیز ساختن مرکب استفاده می‌کنند.

دیدگاهتان را بنویسید