دیوان حافظ – دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد
نیازِ نیمْ‌شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد

عِتابِ یارِ پری‌چهره عاشقانه بکَش
که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکُند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمتِ جامِ جهان‌نما بکُند

طبیبِ عشق مسیحا‌دَم است و مُشفِق، لیک
چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکُند؟

تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکُند

ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری
به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکُند؟

بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد
مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکُند



  دیوان حافظ - مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

چغندر

(چُ غُ دَ) (اِ.) چگندر، چندر، گیاهی است از تیره اسفنجیان دارای برگ‌های درشت و پهن که مواد غذایی آن در ریشه ستبرش اندوخته‌است و بر سه قسم است: چغندر رسمی، چغندر فرنگی و چغندر قند.

دیدگاهتان را بنویسید