دیوان حافظ – دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد
نیازِ نیمْ‌شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد

عِتابِ یارِ پری‌چهره عاشقانه بکَش
که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکُند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمتِ جامِ جهان‌نما بکُند

طبیبِ عشق مسیحا‌دَم است و مُشفِق، لیک
چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکُند؟

تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکُند

ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری
به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکُند؟

بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد
مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکُند



  شاهنامه فردوسی - آمدن رستم به نخجيرگاه‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اپیلاسیون

(اِ یُ) [ فر. ] (اِمص.) عمل کندن یا از بین بردن موهای دست، پا و جز آن‌ها به وسیله بند، موم و یا وسایل دیگر.

اپیون

( اَ) [ یو. ] (اِ.) افیون، بنگ.

اپیکوریسم

(اِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- مکتب فلسفی منسوب به اپیکور فیلسوف یونانی.
۲- مکتبی که هدف زندگی را درک لذات جسمانی و خوش باشی می‌داند.

اچه

(اَ چِ) [ تر. ] (اِ.) برادر بزرگ.

اژخ

(اَ ژَ) (اِ.) نک زگیل.

اژدر

(اَ دَ) (اِ.)
۱- ابزاری جنگی که با آن کشتی را غرق کنند.
۲- اژدها.

اژدرافکن

(~. اَ کَ) (ص فا. اِمر.) کشتی بخاری کوچک و دراز و بسیار سریع که اژدر به سوی کشتی‌های دشمن می‌افکند.

اژدها

(اَ دَ) [ اَوِس. ] (اِمر.)=اژدرها. اژدر: ماری است افسانه‌ای با جثه‌ای بزرگ که بال‌ها و چنگ‌های قوی دارد و از دهانش آتش بیرون می‌جهد.

اژدهاک

(اَ دَ) [ اوس. ] (اِمر.)
۱- اژدها.
۲- ضحاک.

اژدهای فلک

(اَ دَ یِ فَ لَ) (اِمر.) تِنّین، نام یکی از صورت‌های فلک شمالی.

اژغ

( اَ ) [ په. ] (اِ.) نک اَزغ.

اژنگ

(اَ ژَ) (اِ.) نک آژنگ.

اژکان

( اَ ) (ص.)تنبل، کاهل. اژکهان و اژکهن و اژهان و اژهن نیز گویند.

اژیر

( اَ ) (ص.) هوشمند، زیرک، آژیر.

اکابر

(اَ بِ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ اکبر؛ بزرگان.

اکاذیب

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اکذوبه ؛ دروغ‌ها، سخنان واهی.

اکاسره

(اَ س ِ رِ) [ ع. اکاسره ] (اِ.) جِ کسری ؛ لقب پادشاهان ساسانی.

اکال

(اَ کّ) [ ع. ] (ص.)
۱- پرخور، بسیار - خور.
۲- کنایه از: هوی و هوس.

اکالیپتوس

(اُ) [ لا. ] (اِ.) درختی از تیره موردی‌ها، همیشه سبز با برگ‌های دراز و نوک تیز مانند بید. جوشانده برگ‌های تازه یا خشک آن برای بیماری‌های تنفسی و انفلوانزا مفید است.

اکبر

(اَ بَ) [ ع. ] (ص تف.)
۱- بزرگتر،
۲- پیرتر. ج. اکابر.


دیدگاهتان را بنویسید