دیوان حافظ –  در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

 در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد

باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
موسمِ عاشقی و کار به بنیاد آمد

بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد

ای عروسِ هنر از بخت شکایت مَنِما
حجلهٔ حُسن بیارای که داماد آمد

دلفریبانِ نباتی همه زیور بستند
دلبرِ ماست که با حُسنِ خداداد آمد

زیرِ بارند درختان که تعلّق دارند
ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد

مطرب از گفتهٔ حافظ غزلی نَغز بخوان
تا بگویم که ز عهدِ طربم یاد آمد




  دیوان حافظ - روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

تاریخ

[ ع. ]
۱- (مص م.) زمان چیزی را معین کردن.
۲- (اِ.) عددی که زمان را نشان بدهد.
۳- سرگذشت‌ها و حوادث پیشینیان. ج. تواریخ. ؛ ~ باستان (قدیم) درباره ادواری از ازمنه بسیار قدیم بحث می‌کند و تا انقراض امپراتوری روم غربی به سال ۴۷۶ م. خاتمه می‌یابد. ؛ ~ قرون وسطی درباره ادواری بحث می‌کند که مابین تاریخ قدیم و تاریخ جدید قرار دارد. ؛ ~ جدید از زمان کشف قاره امریکا آغاز می‌شود. ؛ ~ معاصر از حوادث زمان ما یا منسوب به ازمنه‌ای که هنوز شواهد و آثار آن موجود است بحث می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید