دیوان حافظ – در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

در نظربازیِ ما بی‌خبران حیرانند
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه‌گاهِ رخِ او دیدهٔ من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

عهد ما با لبِ شیرین‌دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

مُفلِسانیم و هوایِ مِی و مُطرب داریم
آه اگر خرقهٔ پشمین به گرو نَسْتانند

وصلِ خورشید به شبپَرِّهٔ اَعْمی نرسد
که در آن آینه صاحب‌نظران حیرانند

لافِ عشق و گِلِه از یار زَهی لافِ دروغ
عشقبازانِ چُنین، مستحقِ هجرانند

مگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نَتْوانند

گر به نُزهَتگَهِ ارواح بَرَد بویِ تو باد
عقل و جان گوهرِ هستی به نثار افشانند

زاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم چه شد؟
دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانند

گر شوند آگه از اندیشهٔ ما مُغبَچِگان
بعد از این خرقهٔ صوفی به گرو نَسْتانند



  شاهنامه فردوسی - پيروز نامه منوچهر نزد فريدون
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گر توکل می کنی در کار کن
کشت کن پس تکیه بر جبار کن
«مولوی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اپیلاسیون

(اِ یُ) [ فر. ] (اِمص.) عمل کندن یا از بین بردن موهای دست، پا و جز آن‌ها به وسیله بند، موم و یا وسایل دیگر.

اپیون

( اَ) [ یو. ] (اِ.) افیون، بنگ.

اپیکوریسم

(اِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- مکتب فلسفی منسوب به اپیکور فیلسوف یونانی.
۲- مکتبی که هدف زندگی را درک لذات جسمانی و خوش باشی می‌داند.

اچه

(اَ چِ) [ تر. ] (اِ.) برادر بزرگ.

اژخ

(اَ ژَ) (اِ.) نک زگیل.

اژدر

(اَ دَ) (اِ.)
۱- ابزاری جنگی که با آن کشتی را غرق کنند.
۲- اژدها.

اژدرافکن

(~. اَ کَ) (ص فا. اِمر.) کشتی بخاری کوچک و دراز و بسیار سریع که اژدر به سوی کشتی‌های دشمن می‌افکند.

اژدها

(اَ دَ) [ اَوِس. ] (اِمر.)=اژدرها. اژدر: ماری است افسانه‌ای با جثه‌ای بزرگ که بال‌ها و چنگ‌های قوی دارد و از دهانش آتش بیرون می‌جهد.

اژدهاک

(اَ دَ) [ اوس. ] (اِمر.)
۱- اژدها.
۲- ضحاک.

اژدهای فلک

(اَ دَ یِ فَ لَ) (اِمر.) تِنّین، نام یکی از صورت‌های فلک شمالی.

اژغ

( اَ ) [ په. ] (اِ.) نک اَزغ.

اژنگ

(اَ ژَ) (اِ.) نک آژنگ.

اژکان

( اَ ) (ص.)تنبل، کاهل. اژکهان و اژکهن و اژهان و اژهن نیز گویند.

اژیر

( اَ ) (ص.) هوشمند، زیرک، آژیر.

اکابر

(اَ بِ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ اکبر؛ بزرگان.

اکاذیب

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اکذوبه ؛ دروغ‌ها، سخنان واهی.

اکاسره

(اَ س ِ رِ) [ ع. اکاسره ] (اِ.) جِ کسری ؛ لقب پادشاهان ساسانی.

اکال

(اَ کّ) [ ع. ] (ص.)
۱- پرخور، بسیار - خور.
۲- کنایه از: هوی و هوس.

اکالیپتوس

(اُ) [ لا. ] (اِ.) درختی از تیره موردی‌ها، همیشه سبز با برگ‌های دراز و نوک تیز مانند بید. جوشانده برگ‌های تازه یا خشک آن برای بیماری‌های تنفسی و انفلوانزا مفید است.

اکبر

(اَ بَ) [ ع. ] (ص تف.)
۱- بزرگتر،
۲- پیرتر. ج. اکابر.


دیدگاهتان را بنویسید