دیوان حافظ – در دیر مغان آمد، یارم قدحی در دست

در دیر مغان آمد، یارم قدحی در دست

در دیرِ مغان آمد، یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگسِ مستش مست

در نعلِ سمندِ او شکلِ مهِ نو پیدا
وز قدِ بلندِ او بالایِ صنوبر، پست

آخر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست
وز بَهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست

شمعِ دلِ دمسازم، بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان، برخاست چو او بنشست

گر غالیه خوش بو شد، در گیسویِ او پیچید
ور وَسمه کمانکش گشت، در ابروی او پیوست

بازآی که بازآید عمرِ شدهٔ حافظ
هرچند که ناید باز، تیری که بِشُد از شست



  شاهنامه فردوسی - هفت خوان رستم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پیش درآمد

(دَ مَ)
۱- مقدمه.
۲- قطعه‌ای که در آغاز دستگاهی خوانند یا نوازند.

دیدگاهتان را بنویسید