دیوان حافظ – در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

در این زمانه رفیقی که خالی از خِلَل است
صُراحیِ میِ ناب و سَفینهٔ غزل است

جَریده رو که گذرگاهِ عافیت، تنگ است
پیاله گیر که عُمرِ عزیز  بی‌بَدَل است

نه من ز بی‌عملی در جهان مَلولَم و بس
مَلالتِ عُلما هم ز علمِ بی‌عمل است

به چشمِ عقل در این رهگذارِ پرآشوب
جهان و کارِ جهان بی‌ثبات و بی‌محل است

بگیر طُرِّهٔ مه‌چهره‌ای و قِصّه مخوان
که سعد و نَحس ز تأثیر زهره و زُحَل است

دلم امید فراوان به وصلِ رویِ تو داشت
ولی اجل به رَهِ عمر، رهزنِ اَمَل است

به هیچ دُور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مستِ بادهٔ ازل است







  دیوان حافظ - بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نسیم مشک تاتاری خجل کرد
شمیم زلف عنبربوی فرخ
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پدر

(پَ یا پِ دَ) (اِ.)
۱- جاندار نر (به ویژه انسان) که دارای فرزند است.
۲- مجازاً بنیانگذار، پدید آورنده چیزی تازه، مثل پدر شعر نو.
۳- عنوان احترام آمیز و مهرآمیز برای مردان سالخورده.
۴- بابا، باب، واله. ؛ ~صلواتی نوعی تحسین و تمجید که غالباً برای طعنه زدن به کار برند. ؛ ~ سوختگی موذی گری، زیرکی و پنهان کاری توأم با بدجنسی. ؛ ~کشتگی داشتن: کنایه از: دشمنی دیرینه و سخت داشتن. ؛ ~ سگ الف - دشنامی است برای کسان که پدرش را تا حد سگ پایین می‌آورند و حقیر نشان می‌دهند. ب - چیز بسیار بد.

دیدگاهتان را بنویسید