دیوان حافظ – در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

در این زمانه رفیقی که خالی از خِلَل است
صُراحیِ میِ ناب و سَفینهٔ غزل است

جَریده رو که گذرگاهِ عافیت، تنگ است
پیاله گیر که عُمرِ عزیز  بی‌بَدَل است

نه من ز بی‌عملی در جهان مَلولَم و بس
مَلالتِ عُلما هم ز علمِ بی‌عمل است

به چشمِ عقل در این رهگذارِ پرآشوب
جهان و کارِ جهان بی‌ثبات و بی‌محل است

بگیر طُرِّهٔ مه‌چهره‌ای و قِصّه مخوان
که سعد و نَحس ز تأثیر زهره و زُحَل است

دلم امید فراوان به وصلِ رویِ تو داشت
ولی اجل به رَهِ عمر، رهزنِ اَمَل است

به هیچ دُور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مستِ بادهٔ ازل است







  دیوان حافظ - حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آسان

[ په. ] (ص. ق.) امری که سخت و دشوار نباشد، سهل. مق دشوار، سخت.

آسان کاری

(حامص.) سهل گرفتن، مساهله.

آسان گذار

(گُ) (ص فا.) سهل انگار، بی خیال.

آسانسور

(سُ) [ فر. ] (اِ.) اتاقک متحرکی که به وسیله آن از طبقه‌ای به طبقات بالا روند و یا از طبقه بالا به پایین فرود آیند؛ بالابر، آسان بر (فره).

آسانی

[ په. ] (حامص.)
۱- سهولت، راحتی.
۲- آسایش.
۳- خواب.
۴- تنبلی.
۵- فراوانی نعمت، رفاه.

آسایش

(یِ) [ په. ] (اِمص.) آسودگی، راحتی.

آسایشگاه

(~.) (اِمر.)محل آسایش و استراحت.

آساینده

(یَ دِ) (ص فا.) استراحت کننده.

آساییدن

(دَ) (مص ل.) آسودن.

آسبان

(ص مر.) آسیابان.

آستان

(اِ.)
۱- درگاه، پیشگاه.
۲- کفش کن.

آستان

(ص.) ستان، به پشت خوابیده.

آستان بوسی

(حامص.) به خدمت بزرگی رسیدن.

آستانه

(نِ) [ په. ] (اِ.)
۱- آستان.
۲- چوب زیرین چارچوب (در).
۳- مقدمه، وسیله.
۴- بارگاه شاهان.

آستر

(تَ) [ په. ] (اِ.)
۱- پارچه‌ای که زیر لباس می‌دوزند.
۲- رنگ اولی که بر روی سطحی که باید رنگ شود می‌زنند.

آستر

(~.) (ق.) آن سوی تر، زاستر.

آستر بدرقه

(~. بَ رَ قِ) (اِمر.) پارچه یا کاغذی که از یک سو به جلد و از سوی دیگر به نخستین صفحه کتاب و مانند آن می‌چسبد.

آستیم

(اِ.) = استیم. اشتیم. ستیم:
۱- چرک زخم، جراحت.
۲- زخم و جراحتی که در اثر سرما چرک و ورم کند.

آستیم

(اِ.) دهانه ظروف.

آستین

(اِ.)
۱- قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می‌پوشاند.
۲- مقدار چیزی که در آستین جا شود.
۳- طریقه، راه. ؛ ~بالا زدن کنایه از: همت کردن، اقدام کردن.


دیدگاهتان را بنویسید